معارف دین

حوزه علمیه معصومیه سلام الله علیها
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

فتوای مقام معظم رهبری اینگونه پاسخ میدهد

18 آذر 1393 توسط سایه خورشید

پیوند: http://www.askdin.com/thread19573-25.html#post608226

 

بسمه تعالی

فتوای مبارک حضرت امام علی خامنه‌­ای را در خصوص تحریم اهانت به صحابه رضوان­‌الله­‌علیهم یا تعرّض به همسران حضرت رسول­(ص) دریافت کردم.

بعد از صدور فتوای تاریخی امام امت حضرت ایت الله خامنه ای شیخ احمد الطّیب، شیخ الازهر در بیانیه­‌ای رسمی، این­چنین به فتوای رهبر حکیم انقلاب، واکنش نشان داد:
«با تمجید و خرسندی، فتوای مبارک حضرت امام علی خامنه‌­ای را در خصوص تحریم اهانت به صحابه رضوان­‌الله­‌علیهم یا تعرّض به همسران حضرت رسول­(ص) دریافت کردم. این فتوایی است که با دانش صحیح و درک عمیق از خطرناکی آن­چه که اهل فتنه انجام می­‌دهند، صادر شده و بیان­گر علاقه و اشتیاق به وحدت مسلمانان است. آن­چه که باعث م‌ی­شود بر اهمیت این فتوا افزوده شود، آن است که عالمی از علمای بزرگ مسلمان و از بزرگ­ترین مراجع شیعه و به‌­عنوان رهبر عالی جمهوری اسلامی ایران، چنین فتوایی را صادر کرده است. من از جایگاه علم و با توجّه به مسئولیت شرعی­‌ای که دارم، می­‌گویم تلاش برای وحدت مسلمانان، واجب است و اختلاف بین پیروان مذاهب اسلامی باید به اختلاف نظر بین علما و صاحب­نظران محدود بماند و به وحدت امّت اسلامی، لطمه نزند که خداوند فرموده است: “ولا تَنازعوا فتَفشلوا و تَذهب ریحکم و اصبروا إنّ الله مع الصّابرین.»
واکنش این سنی جوانمرد به این پیام ختم نشد. بلکه وی طی یک مصاحبه ای با با خبرنگار شبکه نیل مصر سخنانی ایراد کرد که شگفتی بسیاری را بر انگیخت و نشان داد تلاش رهبر ایران برای وحدت مسلمین به بار نشسته است.
به گزارش روزنامه جمهوری، رئیس الازهر در گفتگو با شبکه نیل مصر مطالبی درباره عقاید شیعه و سنی مطرح کرد که متن آن در ذیل از نظرتان می‌گذرد:

* خبرنگار سوال کرد آیا به نظر شما عقاید شیعه مشکل ندارد؟
- شیخ طیب جواب داد: نه چه مشکلی دارند، ۵۰ سال پیش شیخ شلتوت فتوا داده است که شیعه مذهب پنجم اسلام و مانند مذاهب دیگر است.

* خبرنگار گفت: فرزندان ما در حال شیعه شدن هستند چه باید بکنیم؟
- شیخ جواب داد: خوب بشوند مگر کسی از مذهب حنفی به مالکی برود ما اشکالی به او می‌گیریم؟ خوب این‌ها هم از مذهب چهارم به مذهب پنجم رفته‌اند.

* خبرنگار پرسید شیعیان با ما درحال قوم و خویشی هستند و با فرزندان ما ازدواج می‌کنند.
- شیخ جواب داد: چه اشکالی دارد، بین مذاهب ازدواج آزاد است.

* خبرنگار گفت: می‌گویند شیعیان قرآنشان فرق می‌کند.
- شیخ طیب پاسخ داد: این حرف‌ها خرافه پیرزن‌ها است. قرآن شیعیان با ما هیچ فرقی ندارد و حتی رسم الخطشان نیز مانند قرآن ما است.

* خبرنگار گفت: ۲۳ روحانی از یک کشور(عربستان) فتوا داده‌اند که شیعیان کافرند، رافضی هستند.
- شیخ گفت: برای مسلمین جهان فقط الازهر می‌تواند فتوا دهد و فتوای آنها اعتباری ندارد.

* خبرنگار گفت: پس این اختلافاتی که بین شیعه و سنی مطرح می‌کنند، چیست؟
- شیخ پاسخ داد: این اختلافات سیاست خارجی است و می‌خواهد بین شیعه و سنی اختلاف بیاندازد.

* خبرنگار گفت من یک سوال جدی دارم: شیعیان که ابوبکر و عمر را قبول ندارند، چگونه می‌گویید این‌ها مسلمان هستند؟
- شیخ طیب گفت: بله قبول ندارند، اما مگر اعتقاد به ابوبکر و عمر جزو اصول دین اسلام است؟
قصه ابوبکر و عمر یک قصه تاریخی است و تاریخ به اصول اعتقادات ربطی ندارد.

* خبرنگار که از این جواب جا خورده بود گفت: شیعیان یک ایراد دارند آن هم اینکه می‌گویند امام زمانشان از ۱۰۰۰ سال پیش هنوز زنده است.
- شیخ پاسخ داد: خوب ممکن است، چرا ممکن نباشد، ولی دلیلی ندارد ما اعتقاد آنان را داشته باشیم.

* خبرنگار پرسید: آیا ممکن است کودک ۸ ساله امام باشد؟ شیعیان معتقدند کودک ۸ ساله امام شده است.
- شیخ گفت: وقتی یک طفل در گهواره پیغمبر بشود اینکه یک کودک ۸ ساله هم امام باشد عجیب نیست، هرچند ممکن است ما به عنوان اهل تسنن این اعتقاد را قبول نداشته باشیم؛ اما این موضوع به اسلام آنها صدمه‌ای نمی‌زند و آنها مسلمانند.

 

 1 نظر

امام حسین (ع) چه نیازی به گریه های ما دارند چرا این همه به گریه سفارش شده است؟

28 آبان 1393 توسط سایه خورشید

پیوند: http://www.askdin.com/thread32849-7.html#post597432

 

پرسش:
امام حسین (ع) چه نیازی به گریه های ما دارند چرا این همه به گریه سفارش شده است؟
یعنی هرکسی جزع نکنه برای ارباب و گریه ای نکنه در وجودش عشق نیست؟؟؟


پاسخ:
اینکه از طرف ائمه علیهم السلام سفارش بسیاری بر گریه بر اباعبد الله الحسین کرده اند به خاطر نیاز حصرت، بر گریه های من و شما نیست؛ بلکه (به عکس) به جهت نیاز خود ماست، چرا که گریه بر امام حسین علیه السلام موجب تعالی روحی و معنوی می شود.
شيخ طوسي و شيخ مفيد از ابان بن تغلب روايت کرده‌اند که حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: نَفَس کسي که براي مظلوميت ما محزون است تسبيح است و اندوه و ماتم او عبادت خدا و پوشيدن اسرار ما از بيگانگان جهاد در راه خداست .(1)
مطلب مهمی که متأسفانه اغلب عزاداران حسینی از آن غفلت می کنند گریه معرفتی بر ابا عبد الله الحسین علیه السلام است، اگر چه گریه بر مصائب بسیار خوب است و موجب تلطیف روح و روان می شود اما گریه معرفتی علاوه بر تلطیف روح بار معرفتی و شناخت نیز دارد لذا از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. 
شکی نیست که عده بسیار زیادی از افراد لاابالی، از همین گریه ها و ناله ها بر امام حسین علیه السلام گم گشته خود را پیدا کرده و سعادتمند شدند، چه بسیار انسان هایی که با اشک چشم برای سالار شهیدان جرقه ای در وجودشان شعله ور شده و به اوج انسانیت رسیدند؛ ما موظف هستیم بر مصائب اهل بیت بالاخص بر مصائب سرور و سالار شهیدان حسین بن علیه السلام اشک بریزیم چرا که زینب سلام الله علیها بعد از شهادت برادرش نوحه سرایی کرد و روضه خواند .
آیا نعوذ بالله ما سطح درک و فهممان از حضرت زینب سلام الله علیهابالاتر است، آیا امام سجاد سطح درکش بالاست یا من و شما ؟ همه اهل بیت علیهم السلام بر مصیبت حسین علیه السلام روضه می خواندند و اشک می ریختند همه بزرگان دین برای سالار شهیدان مراسم روضه خوانی برگزار میکردند آیت الله بهجت رحمه الله علیه و سایر بزرگان مراسم روضه برگزار کرده و برای امام علیه اسلام اشک می ریختند.


در پاسخ کسی که می گوید: « آنان با شهادت به قرب الهی رسیدند و این افتخاری بزرگ است و نباید گریه کرد» عرض می شود:
پس از وفات رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) خلیفه اول و دوم به زیارت ام‌ایمن آمدند پس از حضور آنان ام‌ایمن گریه كرد، خلیفه دوم گفت: چرا گریه می‌كنی؟ برای رسول خدا كه در پیشگاه خداوند قرار دارد گریه معنا ندارد! ام‌ایمن پاسخ داد: گریه من برای از دست دادن پیامبر نیست بلكه گریه من به خاطر آن است كه دست ما از اخبار آسمان و وحی كوتاه شده است.(2)
یزید پلید شخصیتی را شهید کرد که برای شیعیان عزیز بود (یکی از بزرگان می فرمودند اگر در راه گریه بر امام حسین علیه السلام اشکم تمام شد خون گریه می کنم) ، پیامبر (صل الله علیه و آله) چندین بار از شهادت امام حسین علیه السلام خبر داده بود که انسان پلیدی همچو یزید ملعون سر مبارک آقا ابا عبدالله را از تن جدا خواهد کرد؛ فرزند فاطمه زهرا سلام الله علیها که عالم هستی فدایی این بزرگوار است به دست یزید ملعون شهید شد، ما برای مظلومیت امامی گریه می کنیم که خود و خانواده اش را قربانی کرد تا آدم بشویم خود را قربانی کرد تا اوضاع فردی و اجتماعی مسلمین مطابق دستورات الهی باشد اما آیا قدمی در این راه برداشته ایم؟ بله فرزند رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) در مقام قرب الهی متنعم است و با شهادتش این قرب متکامل شد اما گریه ما برای این است که نکند ماهم در صف یزیدیان باشیم و با هر گناهی که مرتکب می شویم تیری به بدن حضرت بزنیم، برای حسین مظلوم اشک می ریزیم و به ایشان متوسل شده و از وجود نازنینش مسئلت داریم عنایت ویژه ای به عزادارانش بکند تا از منجلاب گناه و آلودگی رهایی یافته به حقیقت برسیم .
تا نگريد ابر، كى خندد چمن‏ * تا نگريد طفل، كى جوشد لبن‏
طفل يك روزه همى داند طريق‏ * كه بگريم تا رسد دايه شفيق‏
تو نمى‏دانى كه دايه دايگان‏ كم دهد* بى ‏گريه شير او را رايگان‏
گفت: فليبكوا كثيراً گوش‏دار * تا بريزد شير فضل كردگار (3)
بعد از حادثه عاشورا و شهادت ابا عبد الله الحسین اهل بیت آن حضرت اشک ها ریختند، زینب کبری سلام الله علیها طبق فرمایش ائمه علیهم السلام معصومه بود و از من و شما بهتر می دانست اگر اینطور است که شما می گویید اولین کسی که باید خوشحال می بود و در غم برادر از دست رفته اش نوحه سرایی نمی کرد خود زینب سلام الله علیها می بود، اما می بینید بعد از حادثه عاشورا به نقل تاریخ بسیار گریه می کرد، خوب است خطبه حضرت در کوفه را مطالعه کنید.
گریه کردن بر امام حسین علیه السلام اثرات سازنده ای در انسان ایجاد می کند که غیر قابل انکار است. لذا بر این عقیده ایم که گریه در کنار تفکر پیرامون حادثه عاشورا لازم و ضروری است و بلکه گریه و توسل به حضرت، می تواند فهم عمیقی به انسان ببخشد که حسین زمان را شناخته و از یزید زمانه بیزاری بجوید .



در پاسخ به سخن کسی که گفت: «گریه علت ضعف است و تقویت کننده نگاه سطحی به عاشورا» عرض می شود: 
از ديدگاه قرآن و روايات گريه، نه تنها علت ضعف نیست بلکه علت قوت و تقویت بخشیدن به روح و جان آدمی است، گریه معرفتی برای ائمه معصومین علیهم السلام و همچنین گریه خوف از خداوند تبارک تعالی موجب رشد معنوی و روحی انسان می گردد، با تعالی و ترقی روح است که انسان نگاهش به عاشورا و قیام ابا عبد الله الحسین بر اساس معرفت و شناخت خواهد بود و نگاهی عمیق توأم با تفکر و عمل خواهد داشت. 
از دیدگاه بزرگان دین، گریه داراى خصايص زیر است:
منشأ آن فهم و شعور است؛ گريه رشد روحانى - باتمام عواملش - از فهم و شعور سرچشمه مى‏ گيرد و از روى تقليد و گمان جارى نمى‏ شود
گريه پرجهل و پرتقليد و ظن‏* نيست همچون گريه آن مؤتمن‏
تو قياس گريه بر گريه مساز* هست زين گريه بدان راه دراز
(4)
از آيات 109 - 107 سوره مبارکه اسراء به روشنى استفاده مى ‏شود كه: هر كس از علم بالا، فهم بالا و معرفت بالا بهره ‏مند باشد؛ با شنيدن آيات قرآن به حقايق پى مى ‏برد و در اين حال در محضر ربوبى، صورت بر خاك مى ‏نهد و با سوز دل اشك مى ‏ريزد به اميد آن كه به اشك چشم او نظرى شود و عنايتى به سراغ وى آيد. بنابراين آن كه نمى فهمد، نه سوزى در دل دارد و نه اشكى در چشم.
در دعای بعد از زیارت امیر المومنین علی علیه السلام آمده است: «واَعوذ بكَ مِن قلبٍ لايَخشع و مِن عَين لاتدمع» پناه مى‏برم به تو از قلبى كه خاشع و چشمى كه اشك‏بار نباشد. (5)
«واَعنِّى بِالبكاء على نَفسى» و مرا به گريه به حال خود يارى كن (6)
امام صادق(ع) مى‏ فرمايد: «اگر اشك چشمى نداشتى براى گريستن، حالت تباكى و حزن و اندوه داشته باش»(7)


مطلب پایانی:
عزاداری برای حضرت تنها جنبه عبادی ندارد به نظر حضرت امام و رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای یک وظیفه عبادی سیاسی است لذا عزاداری یک وظیفه و باید است :
در اندیشه حضرت امام(ره) سه گروه، با سه دلیل متفاوت، مخالف برگزاری عزاداری اند:
گروه نخست، کسانی بودند که ماهیت قیام امام حسین(ع) را نشناخته بودند. امام(ره) درباره این افراد می فرمایند:« اصلا نمی فهمند مکتب سید الشهداء چه بوده و نمی دانند یعنی چه، نمی دانند این گریه ها و این روضه ها حفظ کرده این مکتب را. الان 1400 سال است که با این منبرها، با این روضه ها و با این مصیبت ها و با این سینه زنی ها ما را حفظ کرده اند. سیدالشهدا را این گریه ها حفظ کرده است مکتبش را».
گروه دوم، کسانی بودند که به دلیل تضاد با اصل دین در پی راهی برای مقابله با آن بودند و می کوشیدند با هجمه به اصل مراسم عزاداری امام حسین(ع)، دین را آماج انتقادهای خود قرار دهند. این گروه همان کسانی هستند که امام(ره) تعابیر تندتری را درباره آنان به کار برده اند و می فرمایند:
« همین گریه ها نگه داشته ما را. گول این شیاطینی که می خواهند این حربه را از دست شما بگیرند، گول اینها را نخورند جوان های ما، همین هاست که ما را حفظ کرده، همین ها هست که مملکت ما را حفظ کرده. تکلیف آقایان است روضه بخوانند. تکلیف مردم است دسته های شکوهمند بیرون بیاورند».
گروه سوم بر این باور هستند که با توجه به پیروزی انقلاب اسلامی که پیروی از مکتب سیدالشهداء(ع) را سرلوحه برنامه های خود قرار داده است، دیگر به برگزاری عزاداری برای زنده نگه داشتن نام و یاد امام حسین(ع) نیازی نیست و این مراسم کارایی گذشته خود را از دست داده است. امام(ره) در برخورد با این دسته از منتقدان می فرمایند:« (این گفته که) امروز دیگر انقلاب کردیم، روضه دیگر لازم نیست از غلط هایی است که تو دهن ها انداختند، مثل این است که بگوییم امروز ما انقلاب کردیم دیگر لازم نیست که نماز بخوانیم! انقلاب برای این است، انقلاب کردیم که شعائر اسلام را زنده کنیم، نه انقلاب کردیم که شعائر اسلام را بمیرانیم. زنده نگه داشتن عاشورا یک مسئله بسیار مهم سیاسی عبادی است.

………………………………………….. ………………………………………..
1. منتهي الآمال ، ج 1، ص 538
2. دلائل النبوه، بیهقی، ج 7، ص 266، باب ما جاء فی عظم مصیبته
3. مثنوى، ج 3، دفتر 5
4. همان
5. مفاتيح ‏الجنان، دعاى بعد از زيارت اميرالمؤمنين
6.دعاى ابوحمزه ثمالى
7. مرآةالعقول، ج 12، ص 56

‏

 نظر دهید »

زمان خلقت روح انسان

24 آبان 1393 توسط سایه خورشید

پیوند: http://www.askdin.com/thread44635.html#post594268


سوال :سلام و عرض ادب.

کدام نظریه صحیح است؟
آیا روح انسان بعد از شکل گیری جنین و از بطن آن خلق می‌شود ، یا اینکه از قبل خلق شده و وجود دارد و پس از خلق بدن با آن مرتبط می‌گردد؟


پاسخ:سلام و ادب

قبل از ورود به اصل بحث، یعنی گفتگو در باب زمان خلقت روح انسانی شایسته است به معانی گوناگون روح، اشاره ای داشته باشیم:

روح در قرآن بـه مـعـنـاي امر خداوند است كه همان كلمه ايجاد است و همان فعل مخصوص اوست بدون دخالت اسباب وجودي و مادي و تاثيرات تدريجي آنها در آن. گـاهي اين روح به تنهايي توصيف شده است مانند : يوم يقوم الروح و الملائكه صفا ( نباء / 38 ) گاهي همراه با ملائكه توصيف شده است مانند : انزل به الروح الامين علي قلبك ( شعراء / 193 ) و گاهي آن حقيقتي است كه در همه انسان ها دميده شده است : ثم سويه و نفخ فيه من روحه ( سجده / 9 ) و گاهي آن حقيقتي است كه همراه با مومنان و مويد آنان است : اولئك في قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه ( انعام / 122 ) . گاهي آن حقيقتي است كه انبياء با آن در تماس هستند : و كذلك اوحينا اليك روحامن امرنا ( شوري / 52 ) و گاهي آن حقيقتي است كه در حيوانات و گياهان زنده وجود دارد .(منبع: تفسير الميزان ج 13 ص 208، طباطبائي - سيد محمد حسين)در این مجال، اگر بخواهیم بدون دخالت فلسفه و به صرف تکیه بر روایات، مراتب هستی و کیفیت صدور و خلقت عالم تکوین را بیان کنیم، چنین باید بگوییم: آن‏چه از روایات به دست می‏ آید این است که کل عالم هستی در دو بخش آفریده شده است: 1. عالم انوار و ارواح 2. عالم اجسام و مادیات.

شروع خلقت عالم انوار و به طور کلی عالم هستی از خلقت نور و روح حضرت محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله است که خداوند آن را از نور وجود خود آفرید. سپس از نور وجود حضرت ختمی مرتبت، نور حضرت علی علیه‏ السلام را آفرید و از آن دو نور طیّب، نور حضرت فاطمه علیها سلام را خلق کرد و از این سه نور پاک، انوار حضرت حسن و حسین علیهماالسلام را آفرید و از نور امام حسین علیه‏السلام ، انوار نُه امام دیگر را به ترتیب آفرید، پیش از این‏که مخلوق دیگری را آفریده باشد، نه آسمانی و زمینی و نه خورشید و ماهی و نه آب و هوایی و نه هیچ چیز دیگر. (بحار، مجلسی، همان، 169-168) از این رو، خلقت عالم روحانی بر عالم جسمانی تقدّم دارد و این مطلب را می‏توان از خود روایات استفاده کرد.

در روایت دیگری از حضرت علی علیه‏السلام آمده است که نور 124 هزار پیامبر و رسول نیز از نور وجود پیامبر اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله خلق شده است، پیش از این‏که موجود دیگری خلق شده باشد که باید آنها را نیز مربوط به خلقت عالم انوار دانست. (همان، 15/28) در همین روایت به خلقت ملائکه، عرش، کرسی، لوح، قلم، بهشت و ارواح مؤمنین نیز اشاره شده است که خداوند از نور وجود پیامبر اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله جوهری را آفرید و آن را به دو قسمت کرد و با چشم هیبت به قسم اول نگاه کرد که تبدیل به آب شد و با چشم شفقت به قسم دوم نظر انداخت که از آن عرش را آفرید و از نور عرش، کرسی را آفرید و از نور کرسی، لوح را آفرید و از نور لوح، قلم را آفرید. آن‏گاه به قلم گفت: توحید مرا بنویس! قلم هزار سال از این کلام خداوند بیهوش ماند و وقتی به هوش آمد، خداوند گفت: بنویس! قلم گفت: چه بنویسم؟ خداوند گفت: بنویس «لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه». (همان، 29) در ادامه حدیث آمده است که بهشت (همان) و ملائکه و ارواح مؤمنین (همان، 30) از نور پیامر اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله خلق شده ‏اند.

بنابراین، طبق این حدیث باید خلقت عرش، کرسی، لوح، قلم(1)، بهشت، ملائکه و ارواح مؤمنین را نیز جزو مراتب خلقت در عالم انوار دانست.(رک: مجله پژوهش های فلسفی - کلامی - زمستان1383و بهار1384 - شماره 22و23 ، مراتب خلقت از دیدگاه آیات و روایات)

موفق باشید …

 نظر دهید »

آیا سلفی ها با وهابی ها فرق دارند یا هر دو یکی هستند؟

12 آبان 1393 توسط سایه خورشید

پیوند: http://www.askdin.com/thread43597.html


سوال: آیا سلفی ها با وهابی ها فرقی دارند یا هر دو یکی هستند؟


پاسخ:1)‌ سلف در لغت به معنای پشین و گذشته به کار می رود؛ اما در اصطلاح تعاریف مختلفی از آن شده است که روح کلی این تعاریف به تبعیت از گذشتگان باز می گردد.

سلفی گری هر چند به معنای تبعیت از گذشتگان است؛ گذشتگانی که در عصر رسالت صلی الله علیه وآله و دو قرن بعد از آن می زیسته اند؛ اما در مقام عمل چنین چیزی از این واژه اراده نشده؛ بلکه آنچه اراده شده همان تبعیت از افکار اهل حدیث می باشد که با ظهور ابن تیمیه اعتقادات دیگری بر افزوده شد و با ظهور محمد بن عبدالوهاب نیز عقاید ابن تیمیه به شکل افراطی تری احیاء گردید.

با توجه به این امر سلفیه در اصطلاحات معاصرین اهل سنت به کسانی گفته می شود که اعتقاداتشان برگرفته از اعتقادات ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب بوده باشد؛ لذا در تعریف معاصرین سلفی گری مرادف با اعتقادات وهابیت می باشد، که وهابیت نیز علاوه بر اینکه در حیطه ی صفات خبریه معتقد به ظواهر آیات و روایات بدون تاویلات عقلی می باشد؛ معتقد به اعتقاداتی است که در بین سلف وجود نداشته است؛ همچون برداشت ناصحیح از توحید و شرک؛ تکفیر مسلمانان؛ شرک دانستن توسل به اولیای الهی؛ حرمت سفر برای زیارت قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله؛ حرمت بنای بر قبور؛ رد بسیاری از روایات مناقب اهل بیت علیهم السلام و…

2) محمد سعيد رمضان البوطي[1] یکی از متفکرین اهل سنت است که در این رابطه کتابی تالیف نموده است. وی در کتاب «سلفیه بدعت یا مذهب»،‌ سلفيّه را از جهات گوناگون مورد کاوش قرار داده است.

وي معتقد است اين واژه، هنگامي که معناي اصطلاحي آن مورد نظر باشد، برگرفته از واژه سلف است و مراد سه قرن نخست حيات امّت اسلامي است که شايسته‌‏ترين عصر اسلامي و سزاوارترين آن ها به اقتدا و پيروي است و منشأ اين اصطلاح نيز فرموده پيامبرخدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است که بنا به روايت ابن‏ مسعود، به نقل از بخاري و مسلم فرمود: «بهترين مردم، مردم قرن من هستند، سپس کساني که در پي ايشان مي‌‏آيند و سپس ديگراني که در پي آنان مي‏‌آيند…»[2]

بي ترديد سبب اين برتري آن است که مسلمانان اين سه قرن به سرچشمه‏‌هاي نبوّت و تعاليم رسالت نزديک‏ترند؛ زيرا اينان مجموعه‌‏اي از مسلمانان را تشکيل مي ‏دهندکه گروهي از ايشان (صحابه) عقايد اسلامي و اصول و احکام دين را مستقيم و بدون واسطه از پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) گرفته‏‌اند و دوّمين حلقه، مظهري از تابعين اند؛ همانان که از اصحاب حضرت رسول پيروي کرده‌اند و سومين حلقه، که نشانگر تابعينِ تابعين است، آخرين حلقه از دوران انديشه و خلوص فطرت اسلامي از شائبه‌‏هاي ناخوانده وارد شده در دين اند.[3]

او اين معنا از سلف و سلفي بودن را مي‏‌پذيرد؛ چنانکه مي‏‌نويسد: «اين حقيقت ما را بدان فرا مي‌‏خواند که انديشه و نيز شيوه رفتار خويش را به رشته وفاداري نسبت به سلف پيوند دهيم. به آنان اقتدا کنيم و در فهم متون ديني بر اساس قواعدي که آنان آورد‌ه‏‌اند عمل کنيم. به همه اصول اعتقادي و احکام عملي پايبندي نشان دهيم که همه يا اکثريّت آنان بر آن اتفاق نظر داشته‏‌اند.»[4]

البوطی در ادامه اين توضيح را می‌افزايد: مراد از پيروي از سلف، آن نيست که شخص مقيد به ظاهرِ جزء جزء الفاظ و کلماتي شود که آنان ادا کردند يا مقيد به موضع‏‌گيري خاص و موردي گرددکه آنان در پيش گرفته بودند، بلکه مراد رجوع به قواعدي است که آنان در تفسير و تأويل متون ديني، معيار و ميزان قرار داده بودند و نيز اصولي که آنان براي اجتهاد و تأمل و استدلال در اصول و احکام داشتند.[5]

البوطی تمسک به واژه «سلف» و ساختن عنوان «سلفيه» را، که در تاريخِ انديشه و شريعت اسلامي، پديده‌‏اي نوظهور و عنوان مشخّص و جدا کننده گروه معيّني از مسلمانان با عقايد، افکار و انديشه‌‏هاي خاص است، نمي‏‌پذيرد و آن را بدعتي نو ظهور در دين می‌داند که نه سلف صالح اين امت با آن آشنايي داشته‏‌اند و نه خلف پايبند به روش آنان… [6]

وی در فصل ديگر کتابش علّت بدعت شمردن اصطلاح «سلفيه» به اين معنا را چنين توضيح می‌دهد: «اگر مقصودِ (مسلماني که خود را وابسته به مذهب سلفيه می‌داند) از واژه سلفيه، همان چيزي باشد که واژه «اهل سنت و جماعت» بر آن دلالت می‌کند، براي جماعت مسلمانان (اهل سنت) نامي جز آنچه سلف بر آن اجتماع کرده‌اند گذاشته و بدين ترتيب بدعتي به ميان آورده است… اگر هم مقصود از «سلفيه» چيزي برابر نهاده اهل سنت و جماعت نباشد… در اين صورت ترديدي نخواهد بود که استفاده از اين واژه و جايگزين ساختن آن ـ به مفهوم باطل خود ـ با واژه اهل سنت و جماعت که سلف صالح بر آن اجتماع داشته‏‌اند، مغايرت دارد و بدعت است.»[7]

البوطي در ادامه سلفي را چنين معرفي می‌کند: «امروزه از ديدگاه صاحبان اين بدعت، سلفي کسي است که به فهرستي از آراي اجتهادي معيّن؛ خواه در زمینه عقيدتي و خواه در زمینه فقهي، پايبند باشد و از آن دفاع کند و هرکه را از دايره اين آراء بيرون باشد، نابخرد و بدعت گذار بخواند.»[8]

موفق باشید.
[1] . از انديشمندان اهل سنت است که در تقريب مذاهب اسلامي کوشش کرده و رکن رکين مقابله با وهابيت در سوريه است.(صابري حسين، سلفيه بدعت يا مذهب، با مقدمة واعظ زادة خراساني، ص8). وی در تاریخ ۲۱ مارس ۲۰۱۳ ، در مسجد ایمان در منطقه «مزرعه» در مرکز دمشق، طی یک حمله انتحاری کشته‌شد. وی ۸۴ سال داشت.

[2] . صحیح البخاری، باب فضائل اصحاب النبی صلی الله علیه وآله وسلم، ح3451، دار ابن کثیر:«خير الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يجيء قوم تسبق شهادة أحدهم يمينه ويمينه شهادته».

[3] . محمد سعيد رمضان البوطي، پيشين، صص19 و20.

[4] . همان، ص21.

[5] . همان، صص22 و 23.

[6] . همان، صص23 و24.

[7] . همان، ص261.

[8] . همان.

 نظر دهید »

آیا حضرت موسی خدا را دید؟

11 آبان 1393 توسط سایه خورشید

پیوند: http://www.askdin.com/thread38837.html


 

سوال:آیا حضرت موسی خدا را دید؟


پاسخ: خداوند سبحان وجود تجرّدی بلکه مافوق تجرّدی دارد و موجود مجرد با چشم سر دیده نمی شود، لذا یقینا منظور از دیدن خدا، مشاهده با چشم باطن و دیده دل است. چنان که امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: « لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان‏»،چشم های ظاهر او را درک نمی کنند اما قلوب و دل ها او را درک می کنند.[ نهج البلاغه، خطبه 179] و در حدیث دیگر است که حضرت امیر (علیه السلام) به ذعلب فرمود: و ای بر تو چشم‌ها او را نمی‌بینند، لکن دل ‌ها او را می‌بینند.[ میزان الحکمة، ج6، ص190، ح 12095]

حضرت موسی علیه السلام نیز با دیده دل تجلی اسماء و صفات الهی را مشاهده کرد نه با دیده سر ، چشم ظاهر چون خود مادی است چیزی فراتر از مادّه را نمی تواند مشاهده کند.
اما در رابطه با اینکه آیا حضرت موسی علیه السلام مشاهده فرمود که خداوند چه شکلی است؟! با توجه به اینکه خداوند مجرد و مافوق تجرّد می باشد منزّه از این است که شکل داشته باشد، شکل یعنی حصار و محدودیّت، لذا خدا شکل ندارد، چون محدود نیست. بلکه شکل علامت ناقص‌ترین رتبه وجود می‌باشد که وجود مادّی است، لذا حتّی موجودات غیر مادّی همچون فرشتگان، عقل، اراده و … نیز شکل ندارند.
موفق و موید باشید

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

معارف دین

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • فقه و اصول
  • اخلاق و عرفان
  • کلام و اعتقادات
  • تفسیر و علوم قرآن
  • حدیث
  • مشاوره و روان شناسی
  • ولایت و فرهنگ پایداری
  • مناسبت ها
  • سخنرانی های حوزه
  • الهی نامه
  • تاریخ اسلام
  • پژوهش های طلاب حوزه علمیه معصومیه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • سایه خورشید
  • تماس