نقاط ضعف انسان از دیدگاه قرآن
پیوند: http://www.askdin.com/thread27327.html#post721712
پرسش:
نقاط ضعف انسان از دیدگاه قران و حدیث چیست؟
پاسخ:
با سلام و درود
بطور اختصار به آیاتی که برخی خصوصیات انسان را معرفی و او را مورد مذمت قرار داده، اشاره می شود:
ضعیف
«يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعيفاً»؛ خدا ميخواهد (با احكام مربوط به ازدواج با كنيزان و مانند آن،) كار را بر شما سبك كند و انسان، ضعيف آفريده شده (و در برابر طوفان غرايز، مقاومت او كم است).(1)
عجول
«وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً»؛ انسان (بر اثر شتابزدگى)، بديها را طلب مى كند آن گونه كه نيكيها را مى طلبد و انسان، هميشه عجول بوده است!(2)
ناسپاس
«وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الْإِنْسانُ كَفُوراً»؛ و هنگامى كه در دريا ناراحتى به شما برسد، جز او، تمام كسانى را كه (براى حل مشكلات خود) مى خوانيد، فراموش مى كنيد اما هنگامى كه شما را به خشكى نجات دهد، روى مى گردانيد و انسان، بسيار ناسپاس است!(3)
تنگ نظر
«قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً»؛ بگو: «اگر شما مالك خزائن رحمت پروردگار من بوديد. در آن صورت، (بخاطر تنگ نظرى) امساك مىكرديد، مبادا انفاق، مايه تنگدستى شما شود» و انسان تنگ نظر است!(4)
مجادله گر
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً»؛ و در اين قرآن، از هر گونه مثلى براى مردم بيان كردهايم ولى انسان بيش از هر چيز، به مجادله مى پردازد!(5)
عجول
«خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُريكُمْ آياتي فَلا تَسْتَعْجِلُونِ»؛ (آرى،) انسان از عجله آفريده شده ولى عجله نكنيد بزودى آياتم را به شما نشان خواهم داد!(6)
بسیار ظالم و جاهل
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً»؛ ما امانت (تعهّد، تكليف، و ولايت الهيّه) را بر آسمانها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسيدند امّا انسان آن را بر دوش كشيد او بسيار ظالم و جاهل بود، (چون قدر اين مقام عظيم را نشناخت و به خود ستم كرد)!(7)
طغیانگر
«أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصيمٌ مُبينٌ»؛ آيا انسان نمى داند كه ما او را از نطفه اى بى ارزش آفريديم؟! و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد كه) به مخاصمه آشكار (با ما) برخاست!(8)
در مشکلات، مأیوس
«لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ»؛ انسان هرگز از تقاضاى نيكى (و نعمت) خسته نمى شود و هر گاه شرّ و بدى به او رسد، بسيار مأيوس و نوميد مى گردد!(9)
در سختی ها، ناامید
«وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُساً»؛ هنگامى كه به انسان نعمت مى بخشيم، (از حق) روى مى گرداند و متكبرانه دور مى شود و هنگامى كه (كمترين) بدى به او مى رسد، (از همه چيز) مايوس مى گردد!(10)
متکبر و ناسپاس
«وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَريض»؛ و هر گاه به انسان (غافل و بى خبر) نعمت دهيم، روى مى گرداند و به حال تكبّر از حق دور مى شود ولى هر گاه مختصر ناراحتى به او رسد، تقاضاى فراوان و مستمرّ (براى بر طرف شدن آن) دارد!(11)
در مشکلات، ناامید و ناسپاس
«وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُورٌ»؛ و اگر از جانب خويش، نعمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود!(12)
ستمگر و ناسپاس
«وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ»؛ و از هر چيزى كه از او خواستيد، به شما داد و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد، هرگز آنها را شماره نتوانيد كرد! انسان، ستمگر و ناسپاس است!(13)
ناسپاس
«فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَئهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبىِّ أَهَانَن»؛ امّا انسان هنگامى كه پروردگارش او را براى آزمايش، اكرام مى كند و نعمت مى بخشد (مغرور مى شود و) مى گويد: پروردگارم مرا گرامى داشته است! و امّا هنگامى كه براى امتحان، روزيش را بر او تنگ مى گيرد (مأيوس مى شود و) مى گويد: «پروردگارم مرا خوار كرده است!»(14)
ناسپاس
«وَ هُوَ الَّذي أَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ»؛ و او كسى است كه شما را زنده كرد، سپس مى ميراند، بار ديگر زنده مى كند، امّا اين انسان بسيار ناسپاس است.(15)
ناسپاس
«وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنيباً إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَليلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ»؛ هنگامى كه انسان را زيانى رسد، پروردگار خود را مى خواند و بسوى او باز مى گردد امّا هنگامى كه نعمتى از خود به او عطا كند، آنچه را به خاطر آن قبلًا خدا را مى خواند از ياد مى برد و براى خداوند همتايانى قرار مى دهد تا مردم را از راه او منحرف سازد بگو: «چند روزى از كفرت بهره گير كه از دوزخيانى!»(16)
ناسپاس
«فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ»؛ هنگامى كه انسان را زيانى رسد، ما را (براى حلّ مشكلش) مى خواند سپس هنگامى كه از جانب خود به او نعمتى دهيم، مى گويد: «اين نعمت را بخاطر كاردانى خودم به من داده اند» ولى اين وسيله آزمايش (آنها) است، امّا بيشترشان نمى دانند.(17)
ناسپاس
«وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ كَفُورٌ»؛ و هنگامى كه ما رحمتى از سوى خود به انسان بچشانيم به آن دلخوش مى شود، و اگر بلايى بخاطر اعمالى كه انجام داده اند به آنها رسد (به كفران مى پردازند)، چرا كه انسان بسيار كفران كننده است!(18)
بسیار ناسپاس
«وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبينٌ»؛ آنها براى خداوند از ميان بندگانش جزئى قرار دادند (و ملائكه را دختران خدا خواندند) انسان كفران كننده آشكارى است.(19)
حریص
«إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً»؛ به يقين انسان حريص و كم طاقت آفريده شده است.(20)
طغیانگر
«كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى»؛ چنين نيست (كه شما مى پنداريد) به يقين انسان طغيان مى كند.(21)
ناسپاس
«إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ»؛ كه انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش بسيار ناسپاس و بخيل است.(22)
زیانکار
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ»؛ كه انسانها همه در زيانند.(23)
مغرور بودن
«يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ»؛ اى انسان! چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته است؟(24)
دوستدار مادیات
«وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ»؛ و او علاقه شديد به مال دارد.(25)
فراموشکار
«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم»؛ و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار كرد، آنها فاسقانند.(26)
گمان می کند کسی او را نمی بیند
«أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ»؛ آيا (انسان) گمان مى كند هيچ كس او را نديده (كه عمل خيرى انجام نداده) است؟!(27)
احساس بی نیازی
«كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»؛ چنين نيست (كه شما مى پنداريد) به يقين انسان طغيان مى كند، از اينكه خود را بى نياز ببيند!(28)
خطر لغزش
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ»؛ بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است.(29)
بزنگاه های انحراف
«زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْث»؛ محبّت امور مادى، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهارپايان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است (تا در پرتو آن، آزمايش و تربيت شوند).(30)
نکته:
افزون بر این که همه موارد فوق، هشدار و تذکر به انسان است، خداوند خوبی و بدی را هم به انسان الهام کرده است: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ سپس فجور و تقوا (شرّ و خيرش) را به او الهام كرده است.(31)
و او را به بهترین صورت آفریده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»؛ كه ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم.(32)
ولی این انسان راهی دیگر می رود: «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ»؛ سپس او را به پايين ترين مرحله بازگردانديم.(33)
و در قیامت، انسان را بر هر چه کرده آگاه می کنند؛ البته خودش به کرده اش آگاه است: «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصيرَةٌ»؛ بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است.(34)
________________
نساء/ 28.
اسراء/ 11.
اسراء/ 67.
اسراء/ 100.
کهف/ 54.
انبیاء/ 37.
احزاب/ 72.
یس/ 77.
فصلت/ 49.
اسراء/ 83.
فصلت/ 51.
هود/ 9.
ابراهیم/ 34.
فجر/ 15 و 16.
حج/ 66.
زمر/ 8.
زمر/ 49.
شوری/ 48.
زخرف/ 15.
معارج/ 19.
علق/ 6.
عادیات/ 6.
عصر/ 2.
انفطار/ 6.
عادیات/8.
حشر/ 19.
بلد/ 7.
علق/ 6 و 7.
حدید/ 20.
آل عمران/ 14.
شمس/ 8.
تین/ 4.
تین/ 5.
قیامة/ 14.