راه نفوذ شیطان
پیوند: http://www.askdin.com/thread38874.html#post512195
سوال: چگونه میتوانیم از نفوذ شیطان به قلبمان جلوگیری کنیم؟
پاسخ: برای جلوگیری از نفوذ شیطان به قلب انسان دستورالعملهای متعددی از ایات و روایات در اختیار ما قرار گرفته است که در ذیل به برخی از مهمترین آنها اشاره می کنم.
1- تفكر: شرط اول مجاهده با نفس و حركت به سوي خداوند تفكر است يعني انسان هر روز مقداري تفكر كند در اينكه خداوند متعال به چه غایت و هدفی او را آفریده و این همه نعمتها در اختیار او قرار داده است.
2- تصميم بر ترك محرمات و انجام واجبات:حضرت امام خميني (ره) دراهميت عزم از استاد خويش نقل كرده اند كه ايشان عزم را جوهره انسانيت و ميزان امتياز انسان دانسته اند و فرموده اند بيشتر از هر چيز گوش دادن به موسيقي، عزم و اراده را ضعيف مي كند.(1)
3- مشارطه، مراقبه، محاسبه و مواخذه: اين چهار عمل از اهميت حياتي برخوردار بوده و از لوازم سير الي الله مي باشد مشارطه آن است كه در اول روز شرط كند كه امروز گناهي انجام نخواهد داد.
پس از مشارطه بايد وارد مراقبه شود يعني در تمام مدت مراقب اعمال و احوال خود باشد تا مرتكب گناهي نشود.
محاسبه آن است كه آخر شب وقتي اختصاص دهد و در آن وقت كه به تمام كارهاي شبانه روز خود رسيدگي نمايد. و اگر مرتكب گناه شده باشد بايد خود را مواخذه كند و عزم بیشتر نماید كه فردا مردانه عمل كند
4- استفاده از ايام الله: براي خودسازي و تهذيب ماههايي همچون رجب، شعبان و ماه مبارك رمضان فرصت بسيار خوبي است و در اين ماه ها است كه در هاي رحمت الهي به روي بندگان باز و شياطين در غل و زنجير به سر مي برند و اصلاح نفس در اين ماه هاي مبارك آسان تر است.
5- همنشيني با خوبان: باید از دوستي با رفقاي بد و شرور دوري كرد و دوستان خوب براي خودت انتخاب نمود زيرا كه صحبت با هركس اثري عظيم در اتصاف به اوصاف او و تخلق به اخلاق او دارد.
6- روزه گرفتن: در حديثی از على علیه السلام مى خوانيم كه از پيامبر صلی الله علیه و اله پرسيدند؟چه كنيم كه شيطان از ما دور شود؟ فرمود: الصوم يسود وجهه، و الصدقة تكسر ظهره، و الحب فى اللَّه و المواظبة على العمل الصالح يقطع دابره، و الاستغفار يقطع وتينه(2)یعنی روزه روى شيطان را سياه مى كند، و انفاق در راه خدا پشت او را مى شكند، و دوست داشتن به خاطر خدا، و مواظبت بر عمل صالح دنباله او را قطع مى كند، و استغفار رگ قلب او را مى برد.
7- دعا و توسل: و اين اهم امور و تاثير گذارترين آنهاست و به جرات مي توان گفت كسي بدون آن نمي تواند به مقصد برسد و آن اينكه در هر حال رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و آل بيت طاهرينش ـ عليهم السلام ـ را شفيع قرار دهد .
________________________________
پینوشتها:
1-رساله سير و سلوك منسوب به بحرالعلوم، مقدمه و شرح علامه تهراني، نشر علامه طباطبايي
2-بحار الانوار جلد 96 صفحه 255
سر دو راهی چه کنیم؟
امام کاظم علیه السلام:
هر گاه دو کار برایت پیش آمد که ندانستی کدامیک بهتر و درست تر است نگاه کن کدام یک از آنها به هوس تو نزدیکتر است با همان مخالفت کن، چرا که در مخالفت نفست صواب بسیار نهفته است.
تحف العقول ص 397
هر کاری میکنم مادرم راضی نمیشه ! مواخذه میشم؟؟
پیوند: http://www.askdin.com/thread32368-3.html#post505725
سوال:
آیا اگه آدم تمام خدمتشو به پدر مادر بکنه تمام وظایف رو انجام بده بعد پدر و مادر بگن ازت راضی نیستیم، کیفر داره؟
پاسخ:
همانطور که می دانید در آموزه های اسلام به رعایت حقوق والدین اهمیت ویژه ای داده شده ، تا جایی که خداوند به مساله ی احسان به والدین ، پس از توحید و ایمان به وحدانیت و یگانگی خود اشاره می کند.
در آیه ی23سوره ی مبارکه ی اسراء می خوانیم
و قضی ربک الّا تعبدوا إلّا إیاه و بالوالدین احساناً؛
پروردگارت فرمان داد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید.
بنابراین لازم است فرزند همواره پدر و مادر خود را محترم بداند و از کارهایی که موجب رنجش و اذیت آنهاست پرهیز کند. وتمام تلاش خود را در جهت رضایت آنها بکار گیرد به گونه ای که هم قلبا راضی باشند وهم لسانا رضایت خود را از فرزند اعلام نمایند.چرا که اصل وجود فرزند وابسته به آنهاست و رضایت خداوند نیز در گرو رضایت والدین می باشد.آنچه که ما بدان سفارش شده ایم نیکی به والدین است اما نه به این معنا که ملزم به رعایت عدالت باشیم وهرجا آنها حقوق فرزند را ادا کردند فرزند هم عادلانه حق آنها را ادا کند، بلکه احسان به صورت مطلق آمده است بنابراین حتی در برابر پدر ومادر ستمگر نیزدستور به نیکی واحسان داده شده ایم.بارها گفته شده که محدوده ی اطاعت از والدین تا بدان جاست که ، تضادّی با اطاعت خداوند نداشته باشد بنابراین بر ما لازم است در هر شرایطی در احسان به والدین کوتاهی نکنیم.پدران و مادران، در دوران پیری وزمانی که کمی سن آنها بالاتر می رود بیش از هر زمان به کمک فرزندان نیاز دارند و درخواست های آنان در این سن و سال، بیش از گذشته است چرا که در این زمان آنها روحیه ی حساس تری نسبت به قبل دارند والبته نیاز بیشتر به کمک فرزند.بنابراین لازم است در زمان پیری نیز به آنها توجه ویژه ای شود .همانطور که پدر ومادر شما در این سنین خاص قرار دارند ولازم است توجه شما به آنها بیش از گذشته باشد. بنابراین بر شما لازم است که بررسی نمایید واز آنها دلیل عدم رضایتشان را در بعضی شرایط جویا شویدبنابراین با مهربانی واحترام کامل دلیل را جویا شوید ودر ادامه نیز در رفتار خود جستجو کنید که چه عاملی منجر به عدم رضایت شده است؟ هر چند که فرمودید در شرایط مختلف به ایشان کمک می کنید ولی باز با ارزیابی رفتار خود،سعی در تلاش مضاعف برای کسب رضایت قلبی ولسانی آنها داشته باشید.چنانچه شما تلاش خود را به بهترین نحو انجام داده باشید وهیچ گونه کوتاهی در احسان ونیکی به آنها نکرده باشید عقوبتی متوجه شما نمی باشد.
اما لازم است بدانیم که خداوند در برابر پدر ومادر به ما دستور رعایت تواضع داده است بنابراین حتی در حالتی که آنها اعلام نارضایتی از شما می کنند لازم است تواضع وفروتنی خود را حفظ نمایید وفقط بدنبال یافتن دلیل ومضاعف کردن تلاش هر چه بیشتر برای کسب رضایت باشید.مطمئنا وقتی تلاش شما در راه رضایت آنها بیشتر شود،این تلاش به شکل محبت تجلی پیدا می کند ومحبت هر چه که بیشتر باشد بازتابش نیز نمایان تر خواهد بود وشما با ادامه ی محبت به آنها ،نتیجه اش را در رفتار وگفتار آنها خواهید دید وشاهد اعلام رضایتشان خواهید بود.سعی کنید در احسان ونیکی به والدین در جزئی ترین مسائل نیز ،دقیق وتیز بین باشید وحتی در سخن گفتن ونشستن وراه رفتن مقابل آنها رعایت ادب نمایید تا کدورت احتمالی آنها نسبت به رفتار شما برطرف شود .در واقع می توان گفت محبت از طرق مختلف در برابر پدر ومادر حد مرزی ندارد به شرطی که مخالف اوامر الهی نباشد بنابر این بر شما لازم است از روش های گوناگون اظهار لطف ومحبت بهره ببرید چرا که مصادیق اظهار لطف متعددند گاهی کمک کردن وگاهی رعایت ادب واحترام وگاهی دفاع از حق آنها وحتی گاهی امر به معروف ونهی از منکر کردن آنها و….پس از تمام راههای ابراز محبت استفاده نمایید تا در وظیفه ی خود کوتاهی نکرده باشید.برای آگاهی یافتن نسبت به میزان رضایت والدین ، با دو امر روبرو هستیم .یکی رجوع به گفتار وعملکرد والدین وجویا شدن رضایت از آنها ویا برداشت از نوع رفتارشان در برابر ما ودوم رجوع به عملکرد وفعل خودمان، بدین صورت که آیا مبتنی بر آنچه که خداوند از ما خواسته است بوده یا نبوده؟در بین این امر ،روش بهتر و البته موثق تر همان رجوع به فعل خودمان است چرا که ما بدون در نظر گرفتن هیچ امری وبه اصطلاح بی طرفانه می توانیم در مورد عمل خود قضاوت نماییم وخودمان بهترین قاضی برای خود باشیم وببینیم تا چه حد به وظایف خود در قبال آنها عمل کرده ایم. چرا که بعد از خداوند این ما هستیم که نسبت به انگیزه وعمل خود واقفیم.گاهی پدر ومادر تحت تاثیر عواملی قرار می گیرند واعلام رضایت یا عدم رضایت می کنند ویا گاهی ما برخوردی را از آنها می بینیم و از مشاهده ی آن عمل پیش خود نتیجه گیری می کنیم که از ما راضی هستند ویا راضی نیستند نکته ی قابل توجه این است که پدر ومادر هر چند فرزندشان خطاکار باشد عموما دارای احساسات وعواطف وافری نسبت به فرزندان می باشند وهمین عاطفه ومهر طبیعی وغریزی باعث می شود که حتی گاهی اگر قلبا هم راضی نباشند باز به دلیل وجود همین عاطفه لطفشان را شامل حال فرزند کنند وبه قول شما یا در نبود فرزند احساس نگرانی کنند ویا همواره دغدغه ی خوردن وپوشیدن وسرما وگرمای فرزند را داشته باشند بنابراین رجوع به چنین عملکردی نمی تواندملاک مناسبی برای این امر باشد که ما از طریق این امور پی به رضایت آنهاببریم همانطور که عکس این مطلب هم صادق است یعنی گاهی پدر ومادر در اثر خشمگین شدن ویا ناراحت شدن به فرزندشان چیزی می گویند ویا حتی نفرین می کنند واعلام نارضایتی دارند اما بعد از گذشت مدت زمان کوتاه همه چیز را فراموش می کنند واز فرزند راضی می شوند بنابراین وجود این حالتهای ناپایدار در رفتار پدر و مادر نمی تواند ملاک خوبی برای فهم این مطلب باشد لذا بر شما لازم است برای کسب آگاهی از رضایت آنها ،به عمل خود مراجعه نمایید به این معنا که هر چه در عمل بیشتر وبهتر دقت کنید وبه تمام جوانب امر، توجه لازم را مبذول نمایید وبا تمام وجود در جهت رضای الهی قدم در رضایت آنها بردارید به همان نسبت آنها از شما راضی هستند وشما وظیفه ی خود را انجام داده اید حتی اگر لسانا بگویند رضایت ندارند اما شما یقین دارید که در تمام جهات به دنبال تحصیل رضایت آنها بوده اید در این صورت جای نگرانی نیست وفقط باید محبتتان را افزون وافزون تر نمایید واز خداوند بخواهید تا رضایت قلبی آنها را بر زبانشان متجلی نماید.اما چنانچه شما در انجام وظیفه ی خود کوتاهی کرده اید هر چند پدر ومادر به دلیل ملاحظاتی حرفی نمی زنند وگله وشکایتی نمی کنند اما در عین حال شما مسئولید.وباید با تغییر رفتار خود به دنبال کسب رضایت آنها باشید.
نخوردن مرغ و گوشت به خاطر حرام بودن
پیوند: http://www.askdin.com/thread32167.html#post505310
سوال:
من تصمیم گرفتم که دیگه غذای حیوانی نخورم مرغ گوش و….و غذاهای گیاهی بخورم به خاطر اینکه اصلا احتمالی نمیدم که این مرغایی که سر میبرن شرعی ذبح شده باشد پدر و فامیل های پدری من زیاد اهل دین و مذهبی نیستن و پدر من هم خیلی مرغ و گوشت میاره خونه و خودش هم خیلی میخوره و حتی بعضی موقع ها حیوانات حرام رو هم میخوره مثلا کله گنجشک رو با دستش میکنه و میخوره یا ماهی هایی رو خورده که مرده رو اب اومده بودن و…..
حالا چند سوال دارم
1)حالا که پدرم عصبانی یا ناراحت میشه که من تو خونه غذای مرغی و…نخورم میتونم نخورم
2)اگه خونه فامیل اشنایی مهمونی بریم میتونیم نخوریم ؟اگر ناراحت بشن چی؟
حالا سوال ایجاست که ادم چی کار کنه که بتونه بفهمه غذا حلال هست یا حرام؟
پاسخ:
همانطور که می دانید در آموزه های اسلام رزق و لقمه ی حلال از اهمیت ویژه ای برخوردار است وانسان نسبت به لقمه ی حرام به شدت نهی شده است.در روایات گوناگون نیز آثار لقمه ی حلال وتاثیر وعوارض رزق حرام به وضوح قابل مشاهده می باشد.آنچه که مورد سوال قرار گرفته است به دو شکل قابل تبیین است.یکی استفاده از رزقی که در ذبح شرعی آن مشکوک هستید ودر واقع می شود گفت دچار وسواس شده اید که ممکن است ذبح شرعی صورت نگرفته باشد لازم است بدانید در این حالت بنا را باید بر حلیت بگذارید مگر این که خلافش برای شما ثابت شود پس با توجه به این که دلیل قطعی مبنی بر عدم ذبح شرعی ندارید خوردن این رزق بی اشکال است وحتی اگر نخوردنش باعث رنجش دیگران ویا عصبانیت پدر ومادر می شود از نظر اخلاقی بر شما لازم وواجب است که اسباب ناراحتی آنها را فراهم ننمایید
ومطلب دومی که از سوال شما به ذهن متبادر می شود مربوط به علم انسان نسبت به کسب حلال است.علم انسان نسبت به آنچه که در رزق مورد استفاده قرر می دهد ،حالتهای متفاوتی دارد.آنچه که ما میخوریم در مرحله ی اول بنارا بر حلال بودنش می گذاریم مگر این که دلیلی بر حرمتش داشته باشیم.
در روایت می خوانیم :عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ [عَنْ أَبِيهِ] عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ كُلُّ شَيْءٍ هُوَ لَكَ حَلَالٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامٌ بِعَيْنِهِ فَتَدَعَهُ مِنْ قِبَلِ نَفْسِك
هر چیزی بر تو حلال است مگر اینکه بدانی حرام بعینه است در این حالت از او دوری کن(1).
اگر لقمه ای که قرار است بخوریم در حرام بودنش قطع ویقین داریم ومی دانیم صاحب مال همه ی اموالش، از راه حرام بدست آمده است، در این حالت استفاده از آن غذا ممنوع است چه در منزل خودمان وچه در مهمانی والبته ناراحت شدن دیگران ویا عصبانی شدن وقانع نشدنشان نسبت به پذیرش امر، هیچ تاثیری بر روی حکم والبته وظیفه ی ما در ترک نخواهد داشت.فقط در اینجا لازم است ما با روش های مطلوب واخلاقی از خوردن غذای حرام دوری کنیم.چنانچه شرایط تذکر دادن وآگاه ساختن دیگران نسبت به این امر وجود دارد لازم است اقدام نماییم واگر شرایط لازم برای نهی از منکر وجود ندارد صرفا با پرهیز از خوردن غذا،خود را از حرام دور نماییم.اما گاهی انسان در برابر رزقی قرار می گیرد که در موردش چیزی نمی داند یعنی صاحب رزق را نمی شناسد ونسبت به حلال وحرام بودنش هیچ اطلاعی ندارد در این حالت خوردنش جایز است اما از نظر اخلاقی اگر مراعات نماید بهتر است.گروهی نیز هستند که ما نسبت به رزق حلال آنها یقین داریم در این صورت استفاده از این رزق اشکالی ندارد وحتی اگر استفاده نکردن از چنین رزقی باعث رنجش صاحب رزق شود لازم است از این کار دوری نماییم. در رابطه با پدر وخانواده وفامیل نیز اگر یقین بر حلال بودن رزق دارید عصبانی کردن وناراضی کردن آنها به دلیل عدم استفاده از رزق کار درستی نیست.
_________________________________
1 الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص: 313
اعتماد به نفس و غرور
پیوند: http://www.askdin.com/thread25298.html#post504711
سوال:
بعضی میگویند اعتماد به نفس اشتباه است چون منیت در آن است و این شرک است درست این است که اعتماد به حق داشته باشیم! حالا سوال این است که اولا تعریف از اعتماد بنفس چیست؟ اگر منظور از اعتماد بنفس این باشد که من به استعدادهایی که خداوند داده و ماله خودم نیست اعتقاد دارم این هم ایراد داره؟ یا اینکه کسی بگه من به اندازه ابعاد شخصیتی و توانایی که به لطف خدا و سعی خودم بدست آوردم ایمان دارم؟ آیا اعتماد به نفس حدی هم داره؟ اصلا مرز بین اعتماد به نفس و منیت و غرور و تواضع کجاست؟
پاسخ:
به نظرمی رسد اعتماد به نفسی که روانشناسان به کار می برند، همان عزت نفس و کرامت نفس باشد که یک مومن باید آن را دارا باشد یعنی یک مومن نباید کارهایی را انجام دهد که باعث ذلت و خواری او بشود از این جهت که به خدا متصل است، یعنی از این جنبه که وصل به خداست، باید برای خود قائل به عزت باشد چون مالِ خداست؛ ولی از این جهت که از خود هیچ ندارد و همه امورش به دست خداست، نباید به خود مغرور شود و برای خود جایگاهی قائل باشد.
لذا اعتماد به نفس از این جهت در این جا معنا ندارد و اعتماد به نفس، یعنی تکیه بر استعدادها و توانایی های خود، بدون در نظر گرفتن این که اینها را خدا داده است، اما اگر با احتساب این که همه این توانایی ها را خدا به من داده است در این صورت اعتماد به نفس، جنبه ی صحیحی پیدا می کند که البته در این صورت، بهتر است بگوییم دیگر اعتماد به نفس نخواهد نیست، چون وقتی بدانیم همه این نعمتها و توانایی ها و استعدادها از خداست، دیگر اعتماد به نفس معنا پیدا نمی کند بلکه اعتماد به خداو توکل به خداست بلکه بهتر است به جای تعبیر اعتماد به نفسی که معنا شد، عزت نفس یا کرامت نفس بگزاریم که تعبیری قرآنی است.«لقد کرّمنا بنی آدم». ما به انسان کرامت بخشیدیم. بازهم این کرامت و عزت از آنِ خداست و او به ما داده است.
لازم به تذکر است که عزت نفس و احساس ارزشمندی، یک نیاز فطری است که بدون آن، آدمی احساس حقارت در برابر مردم، کمبود و پایین بودن شأن اجتماعی می کند که این برای یک مومن پسندیده نیست، مومن باید فقط در برابر خدا احساس حقارت و عدم شأن داشته باشد. شاید منظور روانشناسان هم از اعتماد به نفس، همان چیزی باشد که ما از آن تعبیر به عزت نفس می کنیم.
لذا امام صادق علیه السلام فرمودند: “من با نفس خود هیچ موجودی را برابر نمیكنم، جز پروردگارم. تمام دنیا و غیر خدا را با این گوهر نفیس برابر نمیكنم”[1]این نشان از ارزش قائل شدن برای نفس است که ثمنش، فقط خودِ خدا و بهشت اوست.
عدم اعتماد به نفس یا به تعبیر بهتر عدم عزت نفس، غالباً، بر اثر فقدان امكانات و تواناییها نیست، بلكه به دلیل عدم شناسایی خویشتن است. ژان پل سارتر میگوید: “اگر یك فلج، قهرمان دو و میدانی نشود، خود مقصر است". این جمله كنایه از توانایی و نیروی عظیم نهفته در وجود آدمی است. متأسفانه انسانها نه تنها از ذخیرههای درونی خدادای خود به گونه احسن استفاده نمیكنند، بلكه عموماً از این تواناییها بی اطلاع اند.
انسانی که عزت نفس دارد یا به تعبیر روانشناسان، اعتماد به نفس دارد، هیچ گاه توانایی هایی را که خداوند به او داده دست کم نمی گیرد و هیچ گاه نگاهش به دست مردم نیست و خود را از آنها بی نیاز می بیند. امام سجاد(ع) در این زمینه میفرماید: “تمامی خیر و سعادت را در این دیدم كه انسان به آن چه در دست مردم است، چشم طمع نداشته باشد".[2]
همچنین، انسانهایی که برای خود عزتی قائلند، هیچگاه در برابر مشکلات کوتاه نمی آیند و خود را در آن می اندازند و با آنها مقابله می کنند، چون می دانند که خدا پشت آنهاست. امام علی(ع) میفرماید: “هرگاه سختی چیزی باعث بیم و هراست شد، در مقابل آن سخت و مقاوم شو كه با تن دادن به سختیها مشكل بر تو آسان خواهد شد".([3]
از این رو حفظ کرامت و عزت نفسی که خداوند به انسان داده، انسان را از کوه هم استوارتر خواهد کرد. از این رو امیرالمومنین می فرمایند: “روحِ شخصِ با ایمان از سنگ خارا شكست ناپذیرتر است درحالی که در برابر خدا از یک برده هم ذلیل تر است.".( نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْد [4]
____________________
[1] (بحارالانوار، ج 47، ص 25.)
[2] (اصول كافی، ج3، ص 219.)
[3] غررالحكم، ج3، ص 164.)
[4] (نهج البلاغه، فیض الاسلام، قصار 325.)