میگن زیارت عاشورا خوندنش چوب داره!! آیا صحت داره؟
پیوند: http://www.askdin.com/thread34222.html#post631157
سوال
میگن زیارت عاشورا هر روز خواندنش چوب داره آیا صحت داره یا خیر؟ و دقیقا به چه معناست ؟
جواب
منظور از اینکه ذکر یا عملی عبادی چوب دارد، این نیست که عذاب دارد، برا ارتباط با خدا که عذابی در کار نیست، بلکه یعنی آن ذکر سنگین است و انسان برای هر حاجتی که مادی باشد نباید سراغ مثلا زیارت عاشورای به این سنگینی با چنین محتوایی برود تا خدا فلان حاجت مادیش را بدهد.
هیچ وقت دعا کردن و زیارت خواندن ولو برای حاجت دنیایی باشد، بدبختی و عذاب به همراه ندارد، منظور این است که این مطلب سنگینی است و انسان برای هر حاجتی نباید سراغ هر دعایی و توسلی برود.
خیلی ها حضرت زهرا سلام الله علیها را قسم می دهند، امام زمان را به پهلوی شکسته ی مادرشون قسم می دهند، فرق شکافته امیرالمومنین علیه السلام و دستان بریده حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و امثال این قسمها را به اهل بیت می دهند یا زیارت عاشورا با آن عبارتهای معنوی و بلند را می خوانند و اهل بیت را قسم می دهند که به فلان حاجت مادی و بی ارزش دنیوی با آن همه قسمهای سنگین، برسند، صاحب خانه بشوند، بچه دار بشوند، و غیره در صورتیکه خیلی از خواسته های ما اگر قرار باشد برآورده شود، با نذر یک صلوات بر قبر یک عالم، یا یک عارف زنده، برآورده خواهد شد.
مرحوم آیت الله اراکی می فرمودند من هر وقت گرفتاری و مشکلی از مشکلات دنیا برام پیش می آمد، می آمدم کنار قبر مرحوم میرزای قمی در قبرستان شیخان در قم، یک حمد نثارش می کردم، حاجتم برآورده می شد. و از این ماجراها فراوان داریم.
ما باید این توسلات بزرگ مانند زیارت عاشورا و این قسمهای سنگین را به خاطر دعاها و حاجتهایی که در درون آن ادعیه ذکر شده بخوانیم، برای فرج امام زمان، برای رفع مشکلات معنوی و بدبختیه معنویه و فقر ذاتیه خودمان بخوانیم، برای هدایت مردم، برای عاقبت بخیری بخوانیم، زیارت عاشورا را می خوانند تا به مقام محمود برسند، زیارت اهل بیت می روند تا به مقام شفاعتشان برسند، هر چند که حوائج مادیمان را باید از اهل بیت بخواهیم ولی باید بدانیم با چه قسمی با چه عباراتی، داریم چه حاجتی را در خواست می کنیم.
و معمولا در هر دعایی و ذکری که از اهل بیت وارد شده، دعاهای خیلی قشنگ و متناسب با آن دعا وجود دارد که خوب انسان، آن زیارت یا دعا(مانند زیارت عاشورا) را به خاطر دعاهای بلندی که در خودِ آن زیارت هست، بخوانیم نه غیر از آن. هر چند برای غیر از آن هم مفید است، اما مثلا در حد چهل روز بخوانیم تا به خاطر فلان حاجت مادی. یا اگر خواستیم مستمر و همیشگی بخوانیم، به خاطر مضامین و دعاهای بلند و ارزشمندِ خودِ دعا و زیارت باشد نه چیز دیگر.
همه ی اینها به خاطر این است که ما مقام امام، امام زاده، علماء و اولیای خدا را نمی دانیم. وقتی به حرم اهل بیت می رویم باید سر قبر علمای مدفون در کنار حرم برویم و بگوییم ای فلانی تو از امام بخواه که فلان حاجت مرا برآورده سازد. اینها به خاطر همین کنار حرمهای اهل بیت مدفونند. اینها آبرودارند.
دلیل محبت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به کودکان
بسمه تعالی
پیامبر مهربان اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم)فرمودند به پنج دلیل کودکان را دوست میدارم:
1- گریه میکنند، و گریه کلید بهشت است.
2 -قهر میکنند ولی زود آشتی میکنند، چون که دلی بی کینه دارند.
3- چیزی را که درست میکنند زود خراب میکنند، چون دلبستگی به دنیا ندارند.
4- با خاک بازی میکنند، چون غرور ندارند.
5- هرچه دارند میخورند و چیزی را برای فردا ذخیره نمیکنند، چون غم فردا ندارند.
منبع:
اصول کافی /جلد 6/صفحه 50 .
زان سوی او چندین وفا زین سوی تو چندین جفا
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم
زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا
زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بد
زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا
چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شود
چندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیا
از بد پشیمان میشوی الله گویان میشوی
آن دم تو را او میکشد تا وارهاند مر تو را
از جرم ترسان میشوی وز چاره پرسان میشوی
آن لحظه ترساننده را با خود نمیبینی چرا
گر چشم تو بربست او چون مهرهای در دست او
گاهی بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا
گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن
گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی
این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان
یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گردابها
چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان
کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا
بانک شعیب و نالهاش وان اشک همچون ژالهاش
چون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا
گر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمت
فردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعا
گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان
گر هفت بحر آتش شود من درروم بهر لقا
گر رانده آن منظرم بستست از او چشم ترم
من در جحیم اولیترم جنت نشاید مر مرا
جنت مرا بیروی او هم دوزخست و هم عدو
من سوختم زین رنگ و بو کو فر انوار بقا
گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری
که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا
گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت
هر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از عمی
ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن
تا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست را
اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود
یار یکی انبان خون یار یکی شمس ضیا
چون هر کسی درخورد خود یاری گزید از نیک و بد
ما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بهر لا
روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی
پس بایزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغا
گفتا که من خربندهام پس بایزیدش گفت رو
یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا
شمس تبریزی
صفات اخلاقی ذاتی است یا اکتسابی؟
پیوند: http://www.askdin.com/thread22071-3.html
سوال:
صفات اخلاقی، ذاتی هستند یا اکتسابی؟
مثلا فردی که خوش اخلاقه آیا این خوش اخلاقی رو خودش بدست آورده و برایش تلاش کرده یا ذاتا خوش اخلاق بوده؟
پاسخ: علمای اخلاق، صفات اخلاقی را به دو نوع تقسیم بندی کرده اند: بخشی از آنها اکتسابی هستند، بخشی غیر اکتسابی که با تعابیر مختلفی از سخن به میان آمده از جمله، ذاتی، طبیعی، غیر اکتسابی، طبعی، سجیه.
برای توضیح این دو دسته از اخلاق، لازم است که خودِ اخلاق را کمی توضیح دهیم:
اخلاق در لغت:
«اخلاق» در اصل، واژه ای عربی است که مفرد آن «خُلق» و «خُلُق» می باشد. در لغت به معنای «سرشت و سجیه» به کار رفته است؛ اعم از این که سجیه و سرشتی نیکو و پسندیده باشد و یا زشت و ناپسند.
اخلاق در اصطلاح
درنزد دانشمندان و عالمان اخلاقی، معانی و کاربردهای متفاوتی دارد. که به رایج ترین آن اشاره می کنیم.
«صفات و هیئت های پایدار در نفس که موجب صدور افعالی متناسب با به طور خودجوش و بدون نیاز به تفکر و تامل از انسان می شوند.
شیخ ابوعلی مسکویه در تعریف اخلاق می گوید: «اخلاق حالتی نفسانی است که بدون نیاز به تفکر و تامل، آدمی را به سمت انجام کار حرکت می دهد.(کیمیای سعادت، ترجمه طهاره الاعراق، ص 57-58)
علامه مجلسی در تعریف اخلاق می گوید:
اخلاق ملکه ای نفسانی است که کار به آسانی از آن صادر می شود، برخی از این ملکات خَلقی هستند، و پاره ای از آنها نیز با تفکر و تلاش و تمرین و عادت دادن نفس به آنها به دست می آیند..؛ چنان که بخیل در ابتدا با سختی و جان کندن چیزی را می بخشد، اما در اثر تکرار، بخشش به صورت خوی و عادت او در می آید. (بحارالانوار، ج67، ذیل حدیث 17)
تعابیری که در تعریف ذکر شد مانند«بدون اختیار» «بدون تفکر»، منظور این نیست که اشخاصی که دارای این صفت هستند در انجام این صفات مجبورند و ناگزیر از انجام هستند و دیگر اختیارشان از دست رفته باشد، بلکه این تعبیر مسامحی است؛ منظور این است که نیازی به مبارزه و اندیشیدن وتامل ندارند ولی بازهم نیاز به نیت و تصمیم د هنگام عمل دارند.
مانند راننده ای که رانندگی برای او ملکه شده و مرتب دنده ها را به اقتضا، عوض می کند. به ظاهر بی اختیار عمل کرده ولی اگر بخواهد می تواند و تصمیم بگیرد می تواند با دنده 3، با سرعت 120 کیلومتر هم حرکت کند در حالیه معمولا در این سرعت با دنده 5 حرکت انجام می شود.
مثلا انسان سخاوتمند، هنگام بذل و بخشش، اختیار از وساقط نمی شود، بلکه نیازی به حدیث نفس ندارد به محض تصمیم، انجام می دهد و بذل می کند. و این به معنی مجبور بودن او نیست.
بلکه حتی انسان سخی هم که این صفت ملکه او شده، می تواند خود را به سمت مثبت، تغییر دهد، به این که نیت خود را بالا برد و همان عملی را که به اصطلاح بدون فکر انجام می داد، با تامل بیشتر و برای رضای خدا انجام دهد.
اگر غیر از این بود، یعنی سخی به عمل سخاوتمندانه مجبور بود{بخاطر خصوصیات ژنتیکی و وراثتی ای که داشت} دیگر سزاوار پاداش از طرف خداوند متعال نبود. و یا انسانی که بخیل است و خساست در وراثت او بوده، اگر هنگام بخل ورزیدن، نمی توانست تصمیم بگیرد، دیگر، مذمتی بر عمل او صورت نمی پذیرفت. و اساسا بعث انبیاء و ارسال کتب آسمانی بیهوده می بود. انبیاء آمده اند تا بگویند که انسان قابل تغییر است و آنها را تزکیه و تعلیم دهند. ِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة(جمعه آیه 2)
حتی معنی صفات پایدار و راسخ در نفس، بدین معنا نیست که قابل تغییر نباشد و به هنگام عمل، اختیار را از صاحب آن سلب نماید، بلکه تعبیر پایدار تعبیر مسامحی است، یعنی از ثبات نسبی برخوردار هستند.
اما آنچه که در کتب اخلاقی از تقسیم صفات اخلاقی آمده است بدین قرار است:
1. اکتسابی: که با کوشش و مجاهدت بدست می آیند و از قبل در انسان نبوده.
2. طبیعی: که از طریق وراثت، محیط و لقمه و امثال این امور حاصل می شوند که دخالت ابتدائی شخص در آن دخیل نبوده.
لازم به ذکر است که طبیعی یا فطری بودن صفات دسته دوم، بدین معنا نیست که جزء ماهیت و ذات آنها باشد، برای ذات، معانی مختلفی ذکر شده است، اگر هم از این صفات دسته دوم، تعبیر ذاتی شود، بدین معناست که برای کسب این صفت، مشقتی متحمل نشده اند بلکه از طریق وراثت یا مزاج یا محیط و اقالیم مختلف، بدانها سرایت پیدا کرده، اما باز هم می گوییم که این صفات هم در مرحله عمل، اختیار را از اشخاص سلب نکرده، بلکه می توان با صفات بدِ آنها مقابله، و خوبِ آنها را تقویت نمود.
طالقانی در کتاب کاشف الاسرار می گوید:
… بدیهی شد که ملکات جبلی و اخلاق فطری و صفات ذاتی بسیار است و از این جبر لازم نیاید و منافات با مذهب عدلیه ندارد. زیرا که تغییر و تبدیل همه اخلاق ممکن است و این امکان در همین کتاب بعون الله از کثرت بیان و زیادتی برهان به سر حدّ بداهت رسیده. (طالقانی، نظر علی، کاشف الاسرار، ج2، ص 15)
همه ی احادیث باب طینت و حسن خلق به این مطلب توجه دارند که برای اختیار جایگاه و مقامی است و شخص را مجبور و بی اراده نمی سازند.
در پایان توجه شما را به حدیث بسیار زیبا و جالبی از امام صادق علیه اسلام جلب می کنم که می فرمایند:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْخُلُقَ مِنْحَةٌ يَمْنَحُهَا اللَّهُ خَلْقَهُ، فَمِنْهُ سَجِيَّةٌ وَ مِنْهُ نِيَّةٌ. قُلْتُ فَأَيُّهُمَا أَفْضَلُ؟ قَالَ صَاحِبُ السَّجِيَّةِ هُوَ مَجْبُولٌ لَا يَسْتَطِيعُ غَيْرَهُ وَ صَاحِبُ النِّيَّةِ يَصْبِرُ عَلَى الطَّاعَةِ تَصَبُّراً فَهُوَ أَفْضَلُهُمَا.
اخلاق عطیه ای الهی است که خداوند به خلایقش می بخشد، دسته ای از این اخلاق سجیه و طبیعی(ذاتی) است و دسته ای دیگر با نیت و تامل بدست می آید. شخصی از حضرت سوال نمود که کدامیک از این دو اخلاق برتر است؟ امام فرمودند که صاحب سجیه، بر عملی که از روی سجیه و طینت(طبیعت و ذات) انجام می دهد خَلق شده و غیر آن را انجام نمی دهد، اما صاحب نیت، بر طاعت صبر می کند و آن را انجام می دهد پس برتر است.(وسائل الشیعه، ج 12، ص 151)
این حدیث نشان می دهد که اعمال و رفتار آدمی یا از روی سجایای اخلاقی که دارد انجام می گیرد(یعنی عادت و سجیه ی او شده) و یا از روی نیت(با فکر و تأمل)، اگر شخصی که سجیه ی کرم و سخاوت دارد، او هم با نیت، اعمالش را انجام دهد، از فضیلت بیشتری برخوردار خواهد بود.
دعوت به اخلاص در کلام امام خمینی
پیوند: http://www.askdin.com/group87-discussion1540.html
دعوت به اخلاص
پس اى عزيز! در كارهاى خود دقيق شو و از نفس خود در هر عملى حساب بكش و او را در برابر هر امرى ، استنطاق كن كه آيا اقدامش در خيرات و براى امور شريفه براى چيست ؟ كه مى خواهد از مسائل نماز شب سوال كند؟ يا اذكار آن را تحويل بدهد؟ مى خواهد براى خدا مساله بفهمد يا بگويد؟ يا مى خواهد خود را از اهل آن قلمداد كند؟ چرا سفر زيارتى كه رفته با هر وسيله است به مردم مى فهماند؟ حتى عددش را. چرا صدقاتى را كه در خفا مى دهد، راضى نمى شود كه كسى از او مطلع نشود؟ به هر راهى شده ، سخنى از آن به ميان آورده ، به مردم ارائه مى دهد. اگر براى خداست و مى خواهد كه مردم ديگر به او تاسى كنند، و مشمول (الدال على الخير كفاعله )گردد. اظهارش خوب است . شكر خدا كند به اين ضمير صاف و قلب پاك . ولى ملتف باشد كه در مناظره با نفس ، گول شيطنت او را نخورده باشد، و عمل ريايى را با صورت مقدسى به خوردش ندهد. و اگر براى خدا نيست ، ترك آن اظهار كند كه اين (سمعه )است ، و از شجره ملعونه ريا است و عمل او را خداوند منان قبول نمى فرمايد و امر مى فرمايد در سجين قرار دهند. بايد به خداى تعالى از شر مكائد نفس پناه ببريم كه مكائد آن خيلى دقيق است ولى اجمالا مى دانيم كه اعمال ما خالص نيست .
اگر بنده مخلص خداييم چرا شيطان در ما اين قدر تصرف دارد؟ با آن كه او با خداى خود عهد كرده است كه به (عبادلله المخلصين ) كار نداشته باشد و دست به ساحت قدس آن ها دراز نكند.
به قول شيخ بزرگوار ما - دام ظله - شيطان ، سگ درگاه خدا است .اگر كسى با خدا آشنا باشد، به او عوعو نكند و او را اذيت نكند.سگ در خانه ، آشنايان صاحب خانه را دنبال نكند. شيطان نمى گذارد كسى كه آشنايى به صاحب خانه ندارد، وارد خانه شود. پس اگر ديدى شيطان با تو سر و كار دارد، بدان كه كارهايت از روى اخلاص نبوده و براى حق تعالى نيست . اگر شما مخلصيد، چرا چشمه هاى حكمت از قلب شما به زبان جارى نشده ، با اين كه چهل سال است به خيال خود، قربه الى الله عمل مى كنيد. با اين كه در حديث وارد است كه كسى كه از براى خدا چهل صباح ، اخلاص ورزد، جارى گردد چشمه هاى حكمت از قلبش به زبانش(بحار الانوار، ج 70، ص 240 و 242)پس بدان اعمال ما براى خدا نيست و خودمان هم ملتفت نيستيم و درد بى درمان همين جا است . واى به حال اهل طاعت و عبادت و جمعه و جماعت و علم و ديانت كه وقتى چشم بگشايند و سلطان آخرت خيمه بر پاكند، خود را از اهل معاصى كبيره ، بلكه از اهل كفر و شرك ، بدتر ببينند و نامه اعمالشان سياه تر باشد
واى به حال كسى كه با نماز و طاعتش ، وارد جهنم شود. امان از كسى كه صورت صدقه و زكاه و صوم و صلاه او، صورت هايى باشد كه زشت تر از آن ها تصور نشود. بيچاره تو مشركى خداوند به فضل خود، موحد اهل معصيت عصيان كار را مى آمرزد ان شاء الله وليكن فرموده است كه شرك را نمى آمرزم ، اگر بى توبه از دنيا برود.
(امام خمینی/چهل حديث ، ص 43 و 44)