چرا حضور حق تعالی را فراموش میکنیم؟
چرا حضور حق تعالی را فراموش می کنیم؟
همان طوریکه در دیدن با چشم سر موانعی پیش می آید وما نمی توانیم اشیاء را ببینیم واز حضور آنها آگاه شویم در دیدن حق تعالی هم موانعی پیش می آید البته مسلم است که دیدن حق تعالی با بصر نیست بلکه با بصیرت است یعنی ما خدا را باچشم سر نمی بینیم بلکه باید با چشم جان ببینیم و دیدن با چشم جان هم همانند دیدن با چشم سر مواجه با موانعی باشد و از جمله این موانع می توان گفت
1- نهایت قرب :ما با چشم سر اشیا را در صورتی می بینیم که در فاصله خارجی با ما قرار داشته باشند اگر کتابی و نوشته ایی را خیلی به چشم نزدیک نماییم قدرت دیدن آن را نداریم در مورد حق تعالی هم اگر بسیاری از ما وجودش را ادراک نمی کنیم به جهت نهایت قرب حق تعالی به ما است که (نحن اقرب الیه من حبل الورید«1»)
ودر این زمینه شیخ شبستری فرموده:
چو مبصر با بصر نزدیک گردد /بصر ز ادراک او تاریک گردد
بنابراین همان طور که در مورد اشیا مادی عدم رویتشان در همه جا به خاطر دوری نیست بلکه به جهت نزدیکی بیش از حد است ،در مورد حق تعالی هم میشود گفت از بس به ما نزدیک است بسیاری از ما از او غافلیم و او را ادراک نمی کنیم
2- شدت نورانیت وظهور:در دیدن با چشم سر اگر چیزی خیلی نورانی باشد نمی توانیم مستقیما او را ببینیم مثل خورشید در دیدن با چشم جان هم همین مشکل در کار است و لذا
نور حق در جهان فاش است / آفت از ضعف چشم خفاش است(2)
و به تعبیر مرحوم حاجی سبزواری در شرح منظومه :
یامن هو اختفی لفرط نوره /الظاهر الباطن فی ظهوره
البته هر چیزی را در پرتو نور باید دید که اول نور دیده می شود بعد آن چیز ،لکن نور اگر شدید باشد دیده نمی شود
چشم ما دیده خفاش بود ورنه تو را
پرتو حسن به دیوار و دری نیست که نیست
موسی ای نیست که دعوی انا الحق شنود
ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست(3)
پس همان طور که چشم ظاهری ما اشیا خیلی نورانی را نمی تواند مستقیما ببیند چشم جان ماهم حق تعالی را که در شدت ظهور است و نور محض است (الله نور السموات و الارض«4»)نمی تواند مستقیما ادراک کند بلکه نیاز به وسیله دارد
همانند دیدن خورشید که با وسیله و واسطه یعنی با چشم مسلح یا با انعکاس می توان آن را دید
چو چشم سر ندارد طاقت و تاب
توان خورشید تابان دید در آب(5)
در دیدن با چشم ظاهر وسیله امر مادی است اما در دیدن با چشم باطنی وسیله امر معنوی است که همان تقوی الهی است ،یعنی باید با دوری از گناه و معاصی آینه جان را از زنگار و گرد و غبار معصیت پاک کرد تا رویت جمال الهی میسور و ممکن گردد و حضور او ادراک شود
تو را تا آینه زنگار باشد
حجاب دیدن دلدار باشد
بده آینه دل را جلایی
که تا بینی جمال کبریایی(6)
و به تعبیر جناب حاقظ :
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
و به تعبیر جناب سعدی:
سعدی حجاب نیست تو آینه پاک دار
زنگار خورده چون بنماید جمال دوست
3- حجاب گناه:همان طور که در اموری ظاهری اگر بین چشم و شی مورد رویت پرده ای و حجابی باشدچشم نمی تواندآن را ببیند ،در دیدن های معنوی و با بصیرت نیز اگر حجابی باشد مانع حاصل می شود و حجاب در اینجا معصیت است با تمام مصادیقی که دارد.
حق پدید است از میان دیگران /همچو ماه اندر میان اختران
دو سر انگشت بردو چشم نه /هیچ بینی از جهان انصاف ده
گر نبینی این جهان معدوم نیست /عیب جز زانگشت نفس شوم نیست
تو زچشم انگشت را بردار هین /وانگهانی هرچه می خواهی ببین[7]
پینوشت:
1-ق،16
2-سنایی
3-مرحوم حاجی سبزواری
4-نور 35
5- شیخ محمود شبستری
6- علامه حسن زاده آملی
7-مولوی