نحوه شهادت امام حسین علیه السلام
پیوند: http://www.askdin.com/thread44227.html#post589439
نحوه شهادت امام حسین(علیه السلام):
مطالب زير به نقل از كتاب ارزشمند «مقتل سيدالشهدا» (نوشته گروهي از تاريخ پژوهان زير نظر استاد مهدي پيشوايي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره) نقل ميگردد:
امام حسين شجاعانه ميجنگيد و مواظب تيراندازان بود و [پيوسته] و در هر فرصت به سپاه [دشمن] حمله ميكرد، در حالي كه ميگفت: آيا يكديگر را به كشتن من تحريك ميكنيد؟، پس از من هرگز بندهاي از بندگان خدا را نميكشيد كه به اندازة كشتن من خشم خدا را برانگيزد. به خدا سوگند، اميدوارم با خواري شما، خدا به من كرامت بخشد، سپس به گونهاي كه نفهميد، انتقام مرا از شما بگيرد. آگاه باشيد به خدا سوگند، اگر مرا بكشيد، خداوند نيرويتان را به جان خودتان خواهد افكند و خونهايتان را خواهد ريخت. سپس براي شما، به كمتر از عذاب مضاعف راضي نخواهد شد.[1]
حُمَيْد بنمُسلم ميگويد:
«به خدا، هرگز مغلوبي را كه فرزند و خانواده و يارانش كشته شده باشند، به قوّت قلب و دل آرامي و جرأت او نديدهام. هنگامي كه با شمشير به پيادگان حمله ميكرد، آنها همانند گلهبزي كه گرگ (يا شير) به آنها حمله كند از راست و چپ او ميگريختند».[2]
گزارشهاي ديگر نيز اين مطلب را تأييد ميكند. شاهدان عيني كربلا به اين معني اعتراف كرده ميگفتند:
هيچ مغلوبي را كه برادران، خاندان و يارانش را از دست داده و تنها مانده باشد، شجاعتر از حسين نديديم، او مانند شير خشمگين، سواره نظام را نابود ميكرد. دربارة مردي كه از ستم پذيري و تسليم شدن خودداري كرد، چه گمان ميرود؟ مردي كه خود، پسران، برادران و عموزادگانش با آن كه به آنان امان داده شد و سوگندهاي استوار بر آنان خوردند كه در امان خواهند بود، چندان جنگيدند كه كشته شدند. او كسي بود كه خودداري از تسليم و زبوني را براي عرب معمول كرد، چندان كه پس از او پسران زبير، مهلب و ديگران به او اقتدا كردند.[3]
امام به سپاه دشمن ـ كه تعداد آنان به سي هزار رسيده بود ـ يورش ميبرد و آنان همانند ملخهاي پراكنده شده، از برابر وي فرار ميكردند و سپس حضرت به مركز (جاي نخست) خود برميگشت و ميفرمود: لاحَوْل و لا قُوّة الا بالله العَلِيِّ العَظيم.[4]
او پيوسته ميجنگيد تا تعداد زيادي از آنها را كشت. پس عمرسعد به سپاهش گفت: از هر سو بر او يورش بريد. پس گروهي بزرگ از نيزهداران و تيراندازان به او حمله كردند.[5]
واكنش دشمن
شمر كه شجاعت و مبارزة دليرانة امام را ديد، از سواران خواست تا پشت سر پيادگان [تيرانداز] قرار گيرند. به تيراندازان نيز دستور تيراندازي داد. آنان حضرت را چنان تيرباران كردند كه بدنش پوشيده از پيكان تير شد و عقب نشست و آنان مقابل او ايستادند.[6] عمرسعد به حسين نزديك شد، در اين هنگام زينب دختر فاطمه و خواهر حسين از خيمهگاه بيرون آمده و گفت: اي كاش آسمان بر زمين خراب ميشد، آن گاه گفت: اي عمرسعد، آيا اباعبدالله كشته ميشود و تو نظاره ميكني؟*
عمر، صورتش را از زينب برگرداند.[7] زينب فرمود: آيا ميان شما مسلماني نيست؟! كسي پاسخ او را نداد.[8] در اين هنگام شمر و يا بنابر قولي سنان بن انس سر امام را از بدن جدا كرد.
پی نوشتها:
[1]. طبري، تاريخ الامم والملوك، ج5، ص452.
[2]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص111؛ ابنفتال نيشابوري، روضة الواعظين، ج1، ص189؛ طبرسي، اعلام الوري بأعلام الهدي، ص245.
[3]. ابنابيالحديد، شرح نهج البلاغة، ج15، ص 274 ـ 275.
[4].سيد ابنطاووس، الملهوف علي قتلي الطفوف، ص171؛ ابننما، مثيرالاحزان، ص72؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 45، ص 50.
[5]. مناقب آلابيطالب، ج4، ص120.
[6]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص111 ـ 112؛ طبرسي، اعلام الوري بأعلام الهدي، ص245؛ ابنفتّال نيشابوري، روضة الواعظين، ج1، ص 189.
*. با وجود آن كه عمرسعد فرمانده سپاه بود، شايد اين سؤال به ذهن بيايد كه چرا حضرت زينب چنين انتظاري از او داشت؟ پاسخ اين است كه چون عمرسعد از قريش بود، گويا حضرت زينب با اين تعبير ملامتگونه، خواسته است نسبت خويشاوندي او را با امام به خاطرش بياورد تا شايد با تحريك احساسات خويشاوندياش، سپاه خود را از كشتن امام باز دارد.
[7]. طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص452. بلاذري نيز به توبيخ عمرسعد توسط حضرت زينب و گرية پسر سعد اشاره كرده است. (انساب الاشراف، ج 3، ص 409).
[8]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 112.