دو داستان ...
پیوند: http://www.ghadeer.org/social/rah_rj8/rah60005.htm
كمترين درجات محبت خلوت كردن با دوست و لذت بردن از راز و نياز گفتن با اوست ، و كسى كه خواب و افسانه گويى براى او لذيذتر و گواراتر از مناجات با حق تعالى باشد چگونه ممكن است دوستى او درست باشد هرگاه به غير خدا انس گيرد به اندازه اين انس از خدا دور و از محبت او ساقط مى شود در داستان برخ كه برده اى سياه بود و موسى (عليه السلام ) به وسيله او استسقاء و طلب باران كرد آمده است كه خداوند به موسى عليه السلام فرمود: برخ بنده اى نيكو براى من است جز اين كه در او عيبى است ، عرض كرد: پروردگارا عيب او چيست ؟ فرمود: از نسيم سحر خوشش مى آيد و با آن آرامش مى يابد، و كسى كه مرا دوست بدارد به چيزى آرام نمى گيرد.
نقل شده است عابدى در بيشه زارى روزگارى دراز خدا را عبادت كرد.روزى نگاهش به پرنده اى افتاد كه در درختى آشيانه ساخته و در آن سكنا گزيده و نغمه سر مى دهد، گفت : اى كاش نماز گاه خود رادر زير اين درخت قرار دهم و با آواز اين مرغ انس گيرم و همين كار را انجام داد خداوند به پيامبر زمان او وحى فرمود كه به فلان عابد بگو: چون به مخلوقى انس گرفتى تو را از درجه اى ساقط كردم كه هرگز به هيچ عمل خود نمى توانى به آن برسى ، بنابراين نشانه محبت كمال انس به مناجات با محبوب و كمال تنعم به خولت با او و كمال بيزارى از هر چيزى است كه خلوت را بر او منغض كند و مانع لذت راز و نياز او با محبوب گردد؛ و نشانه كمال انس با خدا آن است كه همه عقل و فهم آدمى در لذت مناجات با او مستغرق شود، و مانند كسى باشد كه با معشوق خود در خطاب است و با او راز و نياز مى گويد