قمه زنی حقیقتی مظلوم!!! 1
پیوند: http://www.askdin.com/thread9321.html
امام رضا (ع) فرمودند: محرم ماهى بود كه اعراب جاهلى حرمت آن را نگه مىداشتند و جنگ نمىكردند. اما در اين ماه بود كه خون ما را حلال شمردند و حرمت ما را شكستند و فرزندان و زنانمان را به اسيرى بردند و خيمه هايمان را به آتش كشيدند و دارايى هايمان را غارت كردند و حرمت رسول خدا را در مورد ما نگه نداشتند. همانا روز حسين (عاشوراء) مژه هاى ما را از شدت گريستن مجروح ساخت و اشكهايمان را جارى كرد و عزيز ما را در سرزمين گرفتارى و بلا ذليل كرد و ما را ميراث دار گرفتارى و بلا تا روز انقضاء (مرگ) نمود، پس بر مثل حسين، گريه كنندگان بايد گريه كنند؛ چرا كه گريه بر او گناهان كبيره را از بين مىبرد. سپس فرمود: زمانى كه محرم وارد مىشد، پدرم ديگر نمىخنديد و پيوسته محزون بود تا اينكه ده روز سپرى مىشد. زمانى كه روز دهم مىرسيد، آن روز، روز مصيبت و حزن و گريه اش بود و مىفرمود: اين همان روزى است كه حسين (ع) در آن كشته شده است.
ادامه دارد …..
(1). بحارالأنوار، ج 44، ص 283، باب 34، ثواب البكاء على مصيبته؛ الأمالي، صدوق، ص 128، المجلس السابع و العشرون؛ روضة الواعظين، ج 1، ص 169، مجلس في ذكر مقتل الحسين (ع)؛ المناقب؛ ج 4، ص 86، فصل في مقتله (ع)؛ وسائلالشيعة، ج 14 ص 504، باب 66، استحباب البكاء لقتل الحسين (ع) و ما أصاب أهل البيت (ع).
خاطره ای زیبا از شهدا(توشهید میشی)
پیوند: http://www.askdin.com/thread12028.html#post16478
تو شهید می شی…
… 5 دقيقه قبل از اينكه برم يكي ديگه اومد نشست بغل دستم ، گفت : آقا يه خاطره برات تعريف كنم ؟ گفتم : بفرمائيد ! يه عكسي به من نشون داد ، يه پسر مثلاً 19 ، 20 ساله اي بود ، گفت : اين اسمش عبدالمطلب اكبري هست ، اين بنده خدا زمان جنگ مكانيك بود ، در ضمن كر و لال هم بود ، يه پسر عموش هم به نام غلام رضا اكبري شهيد شده ، غلامرضا كه شهيد شد ، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست ، بعد هي با اون زبون كر و لالي خودش ، با ما حرف مي زد ، ما هم گفتيم : چي مي گي بابا !؟ محلش نذاشتيم ، مي گفت : هرچي سروصدا كرد هيچ كس محلش نذاشت .
( بعضي وقتها اين كرولالهايي كه ما مي بينيم نه اينكه خوب نمي تونه صحبت كنه و ارتباط برقرار كنه ، ما فكر مي كنيم عقلش هم خوب كار نمي كنه ، دل هم نداره ، اتفاقاً هم عقلش خوب كار مي كنه ، هم دلش خيلي از من و تو لطيف تره )
گفت : ديد ما نمي فهميم ، بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر كشيد ، روش نوشت : شهيد عبدالمطلب اكبري ، بعد به ما نگاه كرد گفت : نگاه كنيد ! خنديد ، ما هم خنديديم ، گفتيم شوخيش گرفته ، مي گفت : ديد همة ما داريم مي خنديم ، طفلك هيچي نگفت ، سرش رو انداخت پائين ، يه نگاهي به سنگ قبر كرد با دست پاك كرد ، سرش رو پائين انداخت و آروم رفت . فرداش هم رفت جبهه . 10 روز بعد جنازه اش رو آوردند دقيقاً تو همين جايي كه با انگشت كشيده بود خاكش كردند . وصيت نامه اش خيلي كوتاه بود ، اينجوري نوشته بود :
بسم الله الرحمن الرحيم ، يك عمر هرچي گفتم به من مي خنديدند ، يك عمر هرچي مي خواستم به مردم محبت كنم ، فكر كردند من آدم نيستم ، مسخره ام كردند ، يك عمر هرچي جدي گفتم ، شوخي گرفتند ، يك عمر كسي رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خيلي تنها بودم ، يك عمر براي خودم مي چرخيدم ، يك عمر . . .
اما مردم ! حالا كه ما رفتيم بدونيد هر روز با آقام حرف مي زدم ، و آقا بهم گفت : تو شهيد مي شي . جاي قبرم رو هم بهم نشون داد ، اين رو هم گفتم اما باور نكرديد !
منظور از کمال در جمله ی ( خداوند کمال مطلق است) چیست؟
پیوند: http://www.askdin.com/thread26150-8.html
برای کمال چندین تعریف معنی کرده اند،از جمله معروفترین این تعاریف موارد زیر است:
1-اگر چیزی ملائم طبع موجودی باشد برای او کمال محسوب می شود.
2-کمال یک چیز در این است که قوا واستعدادهای او به فعلیت وجایگاه اصلی خود برسند.
3- رسیدن یک شی ویا موجودی به هدفی که بخاطرش به وجود آمده است.
انچنان که می بینید تعریف کمال نشانگر این است که موجود کمال یافته دارای نقصی وکمبودی است که وقتی به کمال می رسد آن را به دست می آورد ولی خداوند که نقصی ندارد و لذا این تعاریف در مورد خداوند جریان ندارند.بلکه کمال هر موجودی به حسب اوست.
همه موجودات هر آنچه دارند از خدا دارند وسر منشأ تمام این کمالات خداوند متعال است،ومنظور از کمال مطلق این است که تکتک این کمالاتی که انسان وسایر موجودات به دست می آورند باید منشأ داشته باشد وملاکی برای سنجش این کمالات باشد وآن خداوند است یعنی منشا تمام این کمالات اوست وهر نوع خوبی وحسنی که در موجودی دیده می شود حد عالی ونهایی آن که شاید درکش برای انسان ممکن نباشد در وجود خداست وخداوند همه این کمالات را بالفعل دارد نه اینکه به دست آورده باشد.
به تعبیر دیگر کمالاتی که انسانها دارند حد معین دارد ودر یکی بیشتر از دیگری است که هر کس بیشتر در تربیت نفس خود وکسب این کمالات زحمت کشیده باشد کمال بیشتری دارد وحد نهای این کمالات خداست و خوبی وحسنی در وجود خدا است،ومنظور از کمال مطلق همین است.
علم،قدرت ،حیات وسایر صفات کمالیه وجمالیه در وجود خدا به طور کامل است وسایر موجودات کمالات خود را از او می گیرند.
چشم زخم از منظر قرآن و روایات
مقدمه:
تاثیر چشم و نیروهای مرموز آن از دیر زمان مورد توجه بشر بوده است. شاید نتوان تاریخ دقیقی برای شروع این عقائد یافت اما آنچه مسلم است انسانها در اثر تجربیات روزمرّه و برخی نقلهای تاریخی و دینی به این مطلب اعتقاد پیدا كردهاند هر چند كه در این بین خرافاتی نیز راه یافته است كه نیازمند پالایش است.
تعریف چشم زخم:
نیروی مرموزی است كه در چشم برخی انسانها وجود دارد كه ممكن است با یك نگاه مخصوص، طرف مقابل را بیمار یا هلاك كند.(تفسیر نمونه، ج 24، ص 424)
چشم زخم از منظر قرآن كریم
به نظر میرسد در قرآن، آیهای كه به صراحت از «چشم زخم» سخن گفته باشد وجود ندارد اما در قرآن آیاتی وجود دارد كه در مورد «چشم زخم» به آن استناد شده است از جمله:
1. قرآن كریم در سورهی قلم آیهی 51 میفرماید:
«وَإِن یَكَادُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَیُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»؛ و مسلماً نزدیك بود كسانی كه كفر ورزیدند هنگامی كه آگاه كننده (= قرآن) را شنیدند با چشمانشان تو را بلغزانند و میگویند: «قطعاً او دیوانه است.»
شأن نزول آیهی شریفه
الف. برخی مفسران در شان نزول این آیه نقل كردهاند كه در مورد گفتار برخی مخالفان ولایت علی(ع) در روز غدیر خُم بود كه به پیامبر(ص) (در هنگامی كه دست علی(ع) را برای امامت بالا برد) نگاه كردند و گفتند: به چشمان او نگاه كنید مثل چشم دیوانگان میچرخد. پس جبرئیل آمد و آیهی فوق نازل شد.
ب. بعضی مفسران نقل كردهاند كه در قبیلهی بنی اسد افرادی بودند كه قدرت چشم زخم داشتند و برخی از آنها میخواستند پیامبر(ص) را چشم زخم بزنند كه آیهی فوق به این مناسبت نازل شد.(تفسیر صافی، فیض كاشانی، ج 5، ص 215 )
بررسی:
با توجه به سیاق و لحن آیه كه میفرماید: «نزدیك است كه كافران با چشم، تو را بلغزانند» میتوان از میان اقوال، این قول را پذیرفت كه: «این آیه كنایه از نگاههای بسیار غضب آلود است مثل اینكه میگوئیم فلان كس آنچنان بد به من نگاه كرد كه گویی میخواست مرا با نگاهش بخورد یا بكشد»
و آیه در مقام بیان نوعی نگاه خشم آلود، و چشم غرّه رفتن است به طوری كه طرف مقابل را بترساند و از جای خود بلغزاند و از میدان بِدَر كند.
2. در سوره یوسف آیهی 67 میفرماید:
«وَقَالَ یَا بَنِیَّ لاَ تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ…»
در آیه شریفه آمده كه حضرت یعقوب(ع) از فرزندش میخواهد كه از یك در وارد نشوند بلكه از چند در وارد شوند علت این امر چیست؟
«گروهی از مفسران گفتهاند: علت این بوده كه برادران یوسف از جمال كافی بهرهمند بودند (اگر چه یوسف نبودند ولی برادران او بودند) و هم قامتهای رشید داشتند، و پدر نگران بود كه جمعیت یازده نفری كه قیافههای آنان نشان میداد از یك كشور به مصر آمدهاند، توجه مردم را به خود جلب كنند، او نمیخواست از این راه چشم زخمی به آنها برسد.
بخشی از این چشم زخم، حق است و از نظر علمی نیز بوسیلة سیاله مغناطیسی مخصوصی كه از چشم بیرون میپرد، قابل توجیه میباشد، هر چند عوام الناس آنرا با مقدار زیادی از خرافات آمیختهاند.»
چشم زخم از منظر عقل و علم:
اثر عمیق چشم در دیگران كه موجب هلاكت یا بیماری آنها شود از نظرعقلی محال نیست. چه اینكه بسیاری از دانشمندان امروز معتقدند در بعضی از چشمها نیروی مغناطیسی خاصی نهفته شده كه كارایی زیادی دارد حتی با تمرین و ممارست. میتوان آن را پرورش داد. خواب مغناطیسی از طریق همین نیروی مغناطیسی چشمهاست.
در دنیایی كه «اشعهی لیزر» كه شعاعی است نامرئی، میتواند كاری كند كه از برخی سلاحهای مخرب ساخته نیست؛ پذیرش وجود نیروی در بعضی از چشمها، كه از طریق امواج مخصوص در طرفِ مقابل اثر بگذارد چیز عجیبی نخواهد بود.
و بسیاری نقل كردهاند كه افرادی را دیدهاند كه دارای این نیروی مرموز چشم بودهاند بنابراین این امور از نظر عقل و علم ممكن است.
چشم زخم از دیدگاه روایات:
در نهج البلاغه میخوانیم: «العین حق و الوتی حق»
«چشم زخم حق است و توسل به دعا برای دفع آن نیز حق است»
در برخی روایات از امام صادق(ع) نقل شده كه برای جلوگیری از چشم زخم (توسط خود انسان) یا چشم خوردن سه مرتبه بگویند: «ما شاء الله لاقوة الا بالله العلی العظیم»
و در برخی روایات دیگر حكایت شده است كه ذكر خدا را بگوید كافی است.
جمع بندی و نتیجهگیری:
در قرآن كریم به صراحت از «چشم زخم» سخنی به میان نیامده است، ولی در روایات اشاراتی به این نیروی مرموز چشم شده است، و از نظر عقل و علم نیز مانعی جهت پذیرش «چشم زخم» نداریم اما باید توجه داشت كه این مطالب به معنای پذیرفتن همه خرافاتی كه در این زمینه رایج است، نمیباشد.
علل و درمان افسردگی
پیوند: http://www.askdin.com/thread112.html#post162
علل بيماري افسردگي را ميتوان به علل زيست شناختي، اجتماعي و روان شناختي تقسيم بندي كرد:
1. علل زيست شناختي: گاهي اختلال در ارگانيزم (بدن) انسان سبب افسردگي ميشود.
2. علل اجتماعي: مهمترين علت اجتماعي حالت نگراني و افسردگي از خانوادة شخص كه كوچكترين ولي پرنفوذترين واحد جامعه است، سرچشمه ميگيرد. شخص از بدو تولد در محيط خانواده رشد كرده و شخصيتاش شكل ميگيرد، اگر او در محيط گرم، عاطفي و صميمي بزرگ شود به احتمال قوي شخص بااعتماد به نفس نسبتاً كامل بار خواهد آمد و دچار بيماري رواني نخواهد شد. ليكن اگر شخص در خانوادهاي كه دچار انواع نابسامانيها و كمبودهاست، پرورش يابد، شانس او براي اسارت در چنگال بيماريهاي رواني از جمله افسردگي زياد خواهد بود.[3]
محيطهاي ديگر مانند مدرسه، محيط كار و از همه مهمتر خود جامعهاي كه در آن زندگي ميكنيم، نيز نقش مهمي در ايجاد اختلالات رواني و حالت نگراني و انزواطلبي افراد دارد.
3. علل روان شناختي:
عواملي چون شخصيت فرد و قدرت انطباق او با استرسهاي محيطي نقش بسزايي در ايجاد نگراني و افسردگي دارند. افرادي كه از اعتماد به نفس قوي برخوردارند، تحمل بيشتري در برابر فشارها و استرسها از خود نشان ميدهند و كمتر دچار افسردگي ميشوند.[4]
تا اينجا به اين نتيجه رسيديم كه آنچه را شما مطرح كردهايد، از نشانهها و علائم افسردگي هستند و به طور كلي عوامل و زمينههاي ايجاد افسردگي را نيز اشاره نموديم. آنچه مهم است آشنايي با شيوههاي درمان افسردگي است.
در مورد درمان افسردگي دو نكته قابل يادآوري است:
1. افسردگي و احساس نگراني اگر شديد باشد به گونهاي كه فرد نتواند كارهاي معمولي و روزمرّة خود را انجام دهد، بايد حتماً به روانپزشك و روان شناس متخصص مراجعه كند، تا به صورت دقيق علت نگراني و افسردگي وي شناسايي شده و روش متناسب با آن اتخاذ گردد.
2. درمان افسردگي منحصر به يك روش نيست. زيرا همان طوري كه ديديم اين بيماري نه يك علت، بلكه علل گوناگون دارد. لذا هميشه نميتوان يك روش و يك راهكار را توصيه كرد.
بد نيست به اين نكته هم اشاره كنيم كه احساس نگراني و تمايل به انزوا طلبي و… در برخي مواقع كما بيش در همه يا اكثر افراد وجود دارد، لذا نميتوان هميشه اين حالات را نشانة افسردگي بيمارگونه دانست. اگر احساس ميكنيد كه حالت نگراني شما خيلي شديد نيست و نميتوان آن را نوعي بيماري تلقي كرد، شما خود ميتوانيد با استفاده از روشهاي «خودياري» در جهت اصلاح آن اقدام كنيد.
به اعتقاد روانشناسان يگانه عاملي كه باعث ايجاد نگراني، احساس خستگي و نااميدي و انزواطلبي در افراد ميشود، اعتماد به نفس پايين در آنها و در اصل تفسير و تحليلهاي نادرست از حوادث و رويدادهاي زندگي است. همه افراد در زندگي خود با مشكلاتي روبرو ميشوند. خداوند نيز در قرآن ميفرمايد: «لقد خلقنا الانسان في كبدٍ»؛[5] ما انسان را در سختي آفريديم. برخي افراد در برابر كوچكترين رويداد منفي در زندگي، روحية خود را از دست ميدهند. افرادي هم هستند كه منفينگر و حسّاس و زود رنجاند، نميتوانند حرف و انتقاد ديگران حتي دوستان نزديكشان را تحمّل كنند. به خصوص در دورة نوجواني اين حساسيتها، به «خود گرفتن»ها و «زود رنجي»ها بيش از هر دورة ديگري شخصيت فرد را تحت تأثير قرار ميدهند و چه بسا باعث ايجاد بدبيني نسبت به ديگران ميشود. لذا فرد از اطرافيان نفرت شديدي پيدا نموده و سعي ميكند كمتر با آنها مأنوس باشد.[6]
بنابراين احساس نگراني و انزواطلبي در دورة نوجواني تا حدودي طبيعي است. آنچه خطرناك است و نامطلوب به حساب ميآيد تثبيت اين حالات در فرد است و يگانه راه رهايي از آن اصلاح شناخت و بينش خود در مورد پديدهها و رويدادهاي زندگي و اطرافيان است.
——————————————————————-
[1]. مراجعه شود به: ثنايي، باقر، روان درماني و مشاورة گروهي، انتشارات مهر، چاپ سوم، 1379، ص 1 ـ 15.
[2]. كاپلان و سادوك، روان پزشكي باليني، پورافكاري، آزاده، بحث اسكيزوفرني.
[3]. تقدمي، محمدرضا، چگونه ديگران را روانشناسي كنيم؟، انتشارات كتاب درماني، چاپ سوم، 1379.
[4]. براي مطالعه بيشتر ر.ك: شوركي، مصطفي، رهايي از افسردگي، انتشارات ارجمند، چاپ اول، 1379، فصل 1.
[5]. بلد/4.
[6]. شرفي، محمدرضا، دنياي نوجوان، انتشارات تربيت، چاپ چهارم، 1376، ص 143 ـ 144.