آیا حضرت موسی خدا را دید؟
پیوند: http://www.askdin.com/thread38837.html
سوال:آیا حضرت موسی خدا را دید؟
پاسخ: خداوند سبحان وجود تجرّدی بلکه مافوق تجرّدی دارد و موجود مجرد با چشم سر دیده نمی شود، لذا یقینا منظور از دیدن خدا، مشاهده با چشم باطن و دیده دل است. چنان که امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: « لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان»،چشم های ظاهر او را درک نمی کنند اما قلوب و دل ها او را درک می کنند.[ نهج البلاغه، خطبه 179] و در حدیث دیگر است که حضرت امیر (علیه السلام) به ذعلب فرمود: و ای بر تو چشمها او را نمیبینند، لکن دل ها او را میبینند.[ میزان الحکمة، ج6، ص190، ح 12095]
حضرت موسی علیه السلام نیز با دیده دل تجلی اسماء و صفات الهی را مشاهده کرد نه با دیده سر ، چشم ظاهر چون خود مادی است چیزی فراتر از مادّه را نمی تواند مشاهده کند.
اما در رابطه با اینکه آیا حضرت موسی علیه السلام مشاهده فرمود که خداوند چه شکلی است؟! با توجه به اینکه خداوند مجرد و مافوق تجرّد می باشد منزّه از این است که شکل داشته باشد، شکل یعنی حصار و محدودیّت، لذا خدا شکل ندارد، چون محدود نیست. بلکه شکل علامت ناقصترین رتبه وجود میباشد که وجود مادّی است، لذا حتّی موجودات غیر مادّی همچون فرشتگان، عقل، اراده و … نیز شکل ندارند.
موفق و موید باشید
شهادت مسلم بن عوسجه
پیوند: http://www.askdin.com/thread44227.html#post589439
شهادت مسلم بن عوسجه:
مسلم بن عوسجه: او مردى شریف، عابد و زاهد بود، و از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بشمار مى رفت؛ شجاعت او در جنگها و فتوحات اسلامى همیشه ورد زبانها بود.
عمرو بن الحجاج كه در میسره لشكر عمر بن سعد قرار گرفته بود، بر میمنه امام - كه زهیر بن قین فرماندهى آن را بر عهده داشت - حمله ور شد، و این درگیرى در ناحیه فرات صورت گرفت و ساعتى به طول انجامید و در آن مسلم بن عوسجه اسدى بر روى زمین افتاد و به فیض شهادت نائل آمد.
آن بزرگوار در كوفه وكیل مسلم بن عقیل بود و مسئولیت جمع آورى اموال و خرید سلاح و گرفتن بیعت از مردم را بر عهده داشت.
در روز عاشورا ضمن مبارزهاى تحسین انگیز این رجز را مى خواند:
ان تسألوا عنى فانى ذو لبد من فرع قوم من ذرى بنى اسد فمن بغانى حائر عن الرشد و كافر بدین جبار صمد.
حاضران در صحنه پیكار كربلا مىگویند كه چون غبار صحنه جنگ فرو نشست، مشاهده كردند كه مسلم بن عوسجه بر روى زمین افتاده است و آخرین لحظات حیاتش بود كه امام حسین علیه السلام بر بالین او حاضر شد و فرمود: خداى تو را رحمت كند اى مسلم بن عوسجه، و این آیه را تلاوت كردند: (فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.)
حبیب بن مظاهر نزدیك آمد و گفت: اى مسلم بن عوسجه! شهادت تو سخت بر من گران است، تو را به بهشت بشارت مى دهم.
مسلم بن عوسجه با صدایى ضعیف گفت: خداى تو را هم مژده خیر دهد.
حبیب بن مظاهر به او گفت: خداى تو را هم مژده خیر دهد.
حبیب بن مظاهر به او گفت: اگر من هم در همین لحظات به تو ملحق نمىشدم دوست داشتم كه مرا وصى خود قرار دهى تا به وصایاى تو عمل كنم.
مسلم بن عوسجه گفت: تو را به این (امام حسین علیه السلام) وصیت مى كنم كه جان خود را فداى او كنى؛ و با دست خود به امام علیه السلام اشاره كرد.
جبیب گفت: به خداى كعبه چنین خواهم كرد.
پس مسلم بن عوسجه جان داد و در جوار رحمت حق آرمید. در این هنگام كنیز مسلم بن عوسجه فریاد بر آورد: یا سیداه! و یابن عوسجتاه!
سپاه عمرو بن حجاج فریاد برآوردند كه: مسلم بن عوسجه را كشتیم!
شبث بن ربعى به بعضى از یارانش كه در كنارش بودند گفت: مادرانتان در سوگ شما بگریند! شما خود را به دست خود كشته و موجبات سرافكندگى خود را فراهم ساخته اید، در این حال شادى مى كنید كه یلى مانند مسلم بن عوسجه را كشته اید؟!! به خدا سوگند او را در جایگاه كریم در میان مسلمانان دیدم، او را در دشت آذربایجان مشاهده كردم كه قبل از آمدن تمامى سواران، شش نفر را كشته بود، شما بر كشتن چنین افرادى شادى مى كنید؟!
نوشته اند كه: مسلم بن عوسجه به دست دو نفر شهید شد كه نامهاى آنها مسلم بن عبدالله ضبابى و عبدالرحمن بن ابى خشكاره بجلى است. ( نفس المهموم، 264.)
شهادت حبیب بن مظاهر
پیوند: http://www.askdin.com/thread44227.html#post589439
شهادت حبیبن مظاهر
هنگامى كه امام حسین علیه السلام براى اداى نماز ظهر از سپاه كوفه مهلت خواست، حصین بن تمیم گفت: نماز از شما پذیرفته نیست!!
حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: گمان مى كنى كه نماز از آل رسول خدا پذیرفته نشود و نماز تو اى احمق نادان مقبول افتد؟!
حصین بن تمیم به او حمله كرد و حبیب نیز به طرف او حمله ور شد و ضربهاى بر صورت اسب وى زد و بر اثر همین ضربه، حصین از اسب بر زمین افتاد، یارانش آمده او را نجات دادند و حبیب بر آنان حمله كرد و رجز مى خواند و مىگفت:
انا حبیب و ابى مظهر فارس هیجأ و حرب تسعر انتم اعدّ عدًّْ و اكثرو نحن او فى منكم واصبر.
پس گروهى را به قتل رساند تا این كه بدیل بن صریم با شمشیر به او حمله كرد و ضربهاى بر او وارد ساخت، و مردى از تمیم نیز با نیزه بر او حمله ور شد، حبیب از اسب بر زمین افتاد و چون خواست بپاخیزد، حصین بن تمیم با شمشیر ضربهاى دیگر به سر او زد، و آن مرد تمیمى سر از تن حبیب جدا كرد، رضوان و بهشت خداوند بر او مبارك باد.
حصین بن تمیم به آن مرد تمیمى گفت: من با تو در كشتن حبیب شریك هستم! او مى گفت: من خود به تنهایى حبیب را كشته ام!
حصین بن تمیم به او گفت: سر حبیب را به من ده تا بر گردن اسبم آویزان كنم تا مردم بدانند من در كشتن او با تو شریكم! و بعد به تو خواهم داد كه نزد عبیدالله ببرى و جایزه بگیرى!! ولى او قبول نكرد!
آشنایان آن دو آنها را اصلاح دادند و حصین بن تمیم سر را به گردن اسب آویزان نموده و در میان لشكر مى چرخید! و بعد به او برگرداند.
محمدبن قیس نقل كرده است كه شهادت حبیب بن مظاهر براى امام بسیار گران آمد و دل مباركش شكست و گفت: از خدا انتظار دارم كه حامیان مرا و یاران مرا اجر دهد.
همچنین آمده است كه آن حضرت فرمود: اى حبیب! چه برگزیده مردى بودى كه خدا تو را توفیق عنایت كرد تا هر شب ختم قرآن كنى.( نفس المهموم، 272.)
بهر حال از آنچه گذشت معلوم مىشود حبیب بن مظاهر قبل از نماز ظهر به شهادت رسیده است.
نحوه شهادت امام حسین علیه السلام
پیوند: http://www.askdin.com/thread44227.html#post589439
نحوه شهادت امام حسین(علیه السلام):
مطالب زير به نقل از كتاب ارزشمند «مقتل سيدالشهدا» (نوشته گروهي از تاريخ پژوهان زير نظر استاد مهدي پيشوايي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره) نقل ميگردد:
امام حسين شجاعانه ميجنگيد و مواظب تيراندازان بود و [پيوسته] و در هر فرصت به سپاه [دشمن] حمله ميكرد، در حالي كه ميگفت: آيا يكديگر را به كشتن من تحريك ميكنيد؟، پس از من هرگز بندهاي از بندگان خدا را نميكشيد كه به اندازة كشتن من خشم خدا را برانگيزد. به خدا سوگند، اميدوارم با خواري شما، خدا به من كرامت بخشد، سپس به گونهاي كه نفهميد، انتقام مرا از شما بگيرد. آگاه باشيد به خدا سوگند، اگر مرا بكشيد، خداوند نيرويتان را به جان خودتان خواهد افكند و خونهايتان را خواهد ريخت. سپس براي شما، به كمتر از عذاب مضاعف راضي نخواهد شد.[1]
حُمَيْد بنمُسلم ميگويد:
«به خدا، هرگز مغلوبي را كه فرزند و خانواده و يارانش كشته شده باشند، به قوّت قلب و دل آرامي و جرأت او نديدهام. هنگامي كه با شمشير به پيادگان حمله ميكرد، آنها همانند گلهبزي كه گرگ (يا شير) به آنها حمله كند از راست و چپ او ميگريختند».[2]
گزارشهاي ديگر نيز اين مطلب را تأييد ميكند. شاهدان عيني كربلا به اين معني اعتراف كرده ميگفتند:
هيچ مغلوبي را كه برادران، خاندان و يارانش را از دست داده و تنها مانده باشد، شجاعتر از حسين نديديم، او مانند شير خشمگين، سواره نظام را نابود ميكرد. دربارة مردي كه از ستم پذيري و تسليم شدن خودداري كرد، چه گمان ميرود؟ مردي كه خود، پسران، برادران و عموزادگانش با آن كه به آنان امان داده شد و سوگندهاي استوار بر آنان خوردند كه در امان خواهند بود، چندان جنگيدند كه كشته شدند. او كسي بود كه خودداري از تسليم و زبوني را براي عرب معمول كرد، چندان كه پس از او پسران زبير، مهلب و ديگران به او اقتدا كردند.[3]
امام به سپاه دشمن ـ كه تعداد آنان به سي هزار رسيده بود ـ يورش ميبرد و آنان همانند ملخهاي پراكنده شده، از برابر وي فرار ميكردند و سپس حضرت به مركز (جاي نخست) خود برميگشت و ميفرمود: لاحَوْل و لا قُوّة الا بالله العَلِيِّ العَظيم.[4]
او پيوسته ميجنگيد تا تعداد زيادي از آنها را كشت. پس عمرسعد به سپاهش گفت: از هر سو بر او يورش بريد. پس گروهي بزرگ از نيزهداران و تيراندازان به او حمله كردند.[5]
واكنش دشمن
شمر كه شجاعت و مبارزة دليرانة امام را ديد، از سواران خواست تا پشت سر پيادگان [تيرانداز] قرار گيرند. به تيراندازان نيز دستور تيراندازي داد. آنان حضرت را چنان تيرباران كردند كه بدنش پوشيده از پيكان تير شد و عقب نشست و آنان مقابل او ايستادند.[6] عمرسعد به حسين نزديك شد، در اين هنگام زينب دختر فاطمه و خواهر حسين از خيمهگاه بيرون آمده و گفت: اي كاش آسمان بر زمين خراب ميشد، آن گاه گفت: اي عمرسعد، آيا اباعبدالله كشته ميشود و تو نظاره ميكني؟*
عمر، صورتش را از زينب برگرداند.[7] زينب فرمود: آيا ميان شما مسلماني نيست؟! كسي پاسخ او را نداد.[8] در اين هنگام شمر و يا بنابر قولي سنان بن انس سر امام را از بدن جدا كرد.
پی نوشتها:
[1]. طبري، تاريخ الامم والملوك، ج5، ص452.
[2]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص111؛ ابنفتال نيشابوري، روضة الواعظين، ج1، ص189؛ طبرسي، اعلام الوري بأعلام الهدي، ص245.
[3]. ابنابيالحديد، شرح نهج البلاغة، ج15، ص 274 ـ 275.
[4].سيد ابنطاووس، الملهوف علي قتلي الطفوف، ص171؛ ابننما، مثيرالاحزان، ص72؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 45، ص 50.
[5]. مناقب آلابيطالب، ج4، ص120.
[6]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص111 ـ 112؛ طبرسي، اعلام الوري بأعلام الهدي، ص245؛ ابنفتّال نيشابوري، روضة الواعظين، ج1، ص 189.
*. با وجود آن كه عمرسعد فرمانده سپاه بود، شايد اين سؤال به ذهن بيايد كه چرا حضرت زينب چنين انتظاري از او داشت؟ پاسخ اين است كه چون عمرسعد از قريش بود، گويا حضرت زينب با اين تعبير ملامتگونه، خواسته است نسبت خويشاوندي او را با امام به خاطرش بياورد تا شايد با تحريك احساسات خويشاوندياش، سپاه خود را از كشتن امام باز دارد.
[7]. طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص452. بلاذري نيز به توبيخ عمرسعد توسط حضرت زينب و گرية پسر سعد اشاره كرده است. (انساب الاشراف، ج 3، ص 409).
[8]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 112.
سوالی در مورد آیه تطهیر
پیوند: http://www.askdin.com/thread42702.html#post585628
پرسش :
در آیه تطهیر چرا یذهب عنکم آمده است و به جای آن از یذهب منکم استفاده نشده است؟
وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (سوره احزاب آیه : 33 )
و در خانه های خود بمانيد و چنان که در زمان پيشين جاهليت می کردند، ،زينتهای خود را آشکار نکنيد و نماز بگزاريد و زکات بدهيد و از خدا وپيامبرش اطاعت کنيد ای اهل بيت ، خدا می خواهد پليدی را از شما دورکند و شما را چنان که بايد پاک دارد.
پاسخ :
دو جواب می دهیم:
اول :هر چیزی برای خود دارای قوانین و شرایطی است و ادبیات عرب در قرآن مجید هم دارای قوانین و شرایط خاص خودش بوده و از طرفی فصاحت و بلاغت قرآن مجید بی نظیر است لذا تک تک کلمات و حروف و جملات قرآن مجید طبق قوانین خاص قرار داده شده است ::
ذهب یذهب فعل لازم است که با رفتن به باب افعال متعدی می شود و حرفی که به وسیله آن تعدی را می رساند عن می باشد نه من…
دوم :درست است که معادل هر دوی واژه های « منکم» و « عنکم» در زبان پارسی ” از شما ” است ولی در زبان عربی این دو واژه باهم تفاوت دارند. فرق آنها اینست که « منکم» به خود مخاطب مربوط می شود و «عنکم» به کس دیگری غیر از مخاطب مربوط می شود. مثلاً وقتی می خواهیم چیزی از کسی بگیریم که مال خود اوست از منکم و وقتی می خواهیم چیزی از او بگیریم که مال شخص دیگری است از عنکم استفاده می کنیم. اگر آیه گفته بود: لـِيُـذْهِـبَ مِـنْـكُـمُ الـرِّجْـسَ: دارد رجس را از شما می برد (به این معنی می بود که اهل بیت خودشان رجس دارند و خداوند می خواهد رجسِ را از آنها دور کند)، ولی آیه گفته: لـِيُـذْهِـبَ عَـنْـكُـمُ الـرِّجْـسَ: یعنی: دارد رجسی که در افراد دیگری است را از شما دور می کند. پس خداوند می خواهند که آنها به رجسی که در اشخاص دیگری هست آلوده نشوند.