عشق به خدا یعنی چه ؟ چگونه می توان عاشق خدا شد؟
پیوند: http://www.askdin.com/thread33430-7.html#post440371
در پاسخ به سوال اول، ابتدا به نكته اي در تعريف عاشق اشاره مي كنيم :
عاشق به کسي گويند که لحظهاي خيال و فکر و ذکرش از معشوق جدا نباشد. عشق و محبّت و هجران معشوق آن چنان قلب و جان و روح عاشق را مسخّر نموده که آب و خواب و غذا را از او گرفته و او به چيزي جز معشوق نميانديشد. کسي جز او را نميبينند. هر کس چنين نيست، عاشق نيست.(1)
بر اساس اين نکته مي گوييم :
عشق به خدا يعني بريدن و رها شدن از خودپرستي، نفسپرستي و بتپرستي کهن و مدرن و در منزل «عبوديت و بندگي» منزل گزيندن. براي ماواي گزيدن در منزل عبودت و بندگي بايد نسبت به معبود معرفت پيدا کرد. پس بکوش تا با افزودن معرفتت نسبت خدا، عاشق او شوي.
براي روشن شدن پاسخ سوال دوم، بايد بدانيم:
عاشق خدا شدن و نزديکي به خدا امري است که يک شب نمي توان به آن رسيد ،بلکه نيازمند زمان و انجام اقداماتي است که مهم ترين آن عبارتند از:
1. معرفت خدا:
کليد نيل به هدف نهايي معرفه الله است. بدون شناخت خداوند عاشق او شدن و نزديکي به او امکان پذير نيست. از اين رو امام علي(ع) مي فرمايد:” اوّل الدّين معرفته؛ معرفت خدا سرآغاز دين است". (2)
سير و حرکت به سوي خدا و عشق و محبت او هنگامي پديد مي آيد و ميسّر مي شود که در اثر معرفت و آگاهي بيداري دل حاصل گردد و چراغ ايمان در دل روشن شود. روغن چراغ ايمان، عمل صالح و ترک گناه است.
لذا نخستين گام در شعلهور شدن، آتش عشق، داشتن شناخت درست از کمال و جلوههاي معشوق است. تحصيل شناخت خدا، براي اکثر افراد بدون خودشناسي و شناخت تجليات خدا ميسر نيست.از اين رو در روايات خودآگاهي و خودشناسي برترين شناختها دانسته شده است.
2. تقوا:
براي دستيابي به مقام شکر و نيل به اجر عظيم و احاطه بر مسائل با روشن بيني خاص و کسب موفقيت، قرآن مجيد تقوا را مطرح کرده که همه اين موضوعات در قرب به پروردگار مؤثر است.براي رسيدن به تقواي الهي و كسب فضائل ابتدا بايد با آموختن علم اخلاق آنها را از نفس بزداييم و دل را جلا داده و آماده کِشت فضائل اخلاقي نماييم.آن وقت دل انسان در سايه تقوا، به مراحلي از يقين ميرسد که عاشق خدا ميشود و اين عشق در زندگي او متبلور مي شود.
3. عبادت و بندگي:
در حديث قدسي آمده است:
” هيچ بنده اي به وسيله عملي بهتر و محبوب تر از انجام واجبات (وترک گناهان و محرمات) به من نزديک نشده است.”
بنابراين انجام واجبات ( نماز و روزه و ساير عبادت ها و انفاق مال و صله ارحام و کمک به ضعفا و دستگيري از فقرا) و ترک گناهان و محرمات ( گناهان صغيره و کبيره) محبوبترين عملي است که انسان را به خدا نزديک مي کند.بعد از انجام واجبات و ترک گناهان، کارهاي مستحبي است که انسان را به خدا نزديک مي کند.
از اين رو در ادامه حديث قدسي، خداوند مي فرمايد:
» بنده با به جا آوردن کارهاي مستحب، به سوي من تقرّب پيدا مي کند . با انجام کارهاي مستحبي، چنان کمال مي يابد و به من تقرّب پيدا مي کند، که او را دوست دارم (يعني بندة خدا، محبوب خدا مي شود). وقتي کسي محبوب من گشت و او را دوست داشتم، گوش او مي شوم، که با آن مي شنود. چشم او مي شوم که با آن مي بيند. زبان او مي گردم که با آن سخن مي گويد . دست او مي شوم، که با آن مي دهد و مي گيرد. پاي او مي شوم، که با آن راه مي رود. وقتي (چنين بندهاي) مرا بخواند، اجابت مي کنم، وقتي از من چيزي را درخواست کند، به او خواهم داد«.(3)
مفهوم حديث اين است: کسي که همه واجبات را انجام مي دهد و از همه گناهان خود را دور مي سازد و با کارهاي مستحبي به خداوند تقرب مي جويد، هرگز خلاف رضاي خدا نميانديشد و گام برنميدارد. چنين شخصي همه دعاهايش مستجاب است.
مستحبات که بعد از واجبات انسان را به خدا نزديک مي کند، بسيار است . توان و طاقت و عمر انسان ، محدود و کوتاه است، پس در ميان مستحبات بايد محبوبترين و با فضيلتترين مستحبات را شناسايي کرد و آن ها را انتخاب نمود.
_____________________________________
پي نوشت ها:
1. مجمع البحرين، واژه عشق.
2. نهج البلاغة، الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام، دار الهجرة للنشر - قم ، خطبه 1، ص 30 .
3. الكافي، ثقة الإسلام الكليني، دار الكتب الإسلامية - طهران، 1365 ه. ش، ج 2، ص 352، حديث 7
قمه زنی حقیقتی مظلوم!!! 3
پیوند: http://www.askdin.com/thread9321.html
…ادامه
هنگامى كه كاروان اسرا را به كوفه وارد كردند، مردم كوفه به تماشا آمده بودند و زنانشان گريه مىكردند، امّ كلثوم سر از محمل بيرون آورد و به ايشان فرمود: بس كنيد اهل كوفه! مردانتان ما را مىكشند و زنانتان بر ما مىگريند! داور ما و شما خداوند در روز قيامت باشد. در اين هنگام، ناگهان سرهاى شهدا و پيشا پيش آنها سرمبارك سيد الشهداء را كه بر نيزه كرده بودند، وارد كردند، ناگاه چشم حضرت زينب (س) به سر بريده برادرش افتاد كه بر نيزه بود و نيزه دار آن را به راست و چپ حركت مىداد، حضرت زينب (س) كه اين صحنه را ديد، سرش را به جلوى محمل كوبيدند و خون از زير موهايش جارى شد، بعد پارچهاى را روى آن گذاشته و اين اشعار را در رثاى برادر زمزمه كرد:
ادامه دارد ….
پی نوشت:
(1). در طى ماه هاى اخير از سوى برخى از افراد معلوم الحال حكم رهبرى درباره تحريم و ممانعت از قمه زنى، مورد خدشه قرار گرفت. در يكى از شهرستانها مطالبى در دو سى دى تحت عنوان «قمه زنى حقيقت مظلوم» تهيه شده و ادله مختلفى درباره استحباب و بلكه وجوب آن اقامه شده است. در اين برنامه از نظرات عدهاى از علما استفاده شده و تلاش فراوانى صورت گرفته تا قمه زنى به عنوان عملى شرعى و مستند به روايات نشان داده شود. در اين مقاله نگارنده بر آن است تا ادله فقهى مورد استناد اين ديدگاه را مورد بحث و بررسى قرار دهد.
(2). بحارالأنوار، ج 45، ص 115.
الهی ...
الهی ز گره های بی شمار زندگی گله نمیکنم . چون باور دارم که آنها برای رشد من است.
آیا عزت نفس از مصادیق غرور هست؟
پیوند: http://www.askdin.com/thread21114-2.html#post438661
عزت نفس به آن جنبه از وجود آدمی نظر دارد که مورد کرامت الهی واقع شده و دارای جایگاه خلیفه اللهی است
وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم.[1]
و این که می توانند از بهترین و والاترین مخلوقات الهی واقع شود.
وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعالَمين.[2]
اما غرور و تکبر، به معنی راضی شدن به صفات و کمالات خویش از این جهت که خودم بدست آورده ام و اراده و توفیق الهی در آن نقشی نداشته، و بسنده کردن به آنهاست و این که خود را از همه بهتر و بالاتر بدانیم و به کرامت و عزت دیگر انسانها -که آنها هم این کرامت را از طرف خدادریافت نموده اند- توجهی نداشته باشیم و فقط به امیال مادی خویش نظر داشته باشیم.
اگر توجه به توانایی های نفسمان، بدون در نظر گرفتن خدا باشد یعنی، احساس کنیم که خودمان این توانائی ها را کسب کرده ایم -بدون خواست و اراده ی الهی- و احساس کنیم قدرتهایی که داریم همه از آنِ خودمان است و از طرف خدانیست، این غرور و سر مستی است.
اما اگر به این نکته توجه داشته باشیم که اینها همه از خداست، و خداوند است که بر اعمال من، تاثیر نهاده،و خداست که می تواند این صفات را از من بگیرد، این مطلب، عین توحید و توکل است و چنین انسانی دچار مهلکات عجب و غرور نخواهد شد.
لذا اعتماد به نفس، بدون در نظر داشتن خدا و اراده او،عین خودخواهی است و از رذائل اخلاقی محسوب می شود.
_______________________________
الهی ...
الهی اگر تو دستم را نگیری ، اگر مرا به خانه ی خویش راه ندهی به سوی کدامین بیگانه روانه شوم!!!